همه تشنه، آبهامان در زمین فرو رفته، اما عدّهای بر سر کوزهای شکسته میجنگند و در این میان تنها شیطان را از خون یکدیگر سیراب میکنند!
چه اندازه جاهلانه است که عدّهای از سبّ و لعن مردگان، زنده شدن حقّ زندگان را انتظار میبرند! اگر قرار بر گرفتن حقّی باشد، گرفتن حقّ امام مظلومِ حاضر ضروریتر، سزاوارتر و عقلانیتر است تا گرفتن حقّ امام گذشته و لعن غاصبان حقّش! از این دسته باید پرسید که آیا غرض از لعن گذشتگان، تخلیهی عقدههای منحطّ شخصی و دمیدن در آتش اختلافات فرقهای و مذهبی است یا جدا کردن صف خود از صف ظالمان کنونی و یاری جبههی خلیفهی حیّ الهی؟!
عَجَب از مردمی است که در زمانِ غصبِ خلافت مهدی زندگی میکنند و به آن اعتنایی ندارند و در عمل کاری برای حلّش نمیکنند، اما در تاریخ گیر کردهاند و هنوز اندر خم کوچهی غصب حقّ امامان پیشین باقی ماندهاند!
مانند کوفیانی که ادّعای حبّ علی و تشیّعشان، گوش فلک را کر کرده بود، اما هرگز امام حاضر خویش را یاری نکردند و همواره او را خوار ساختند. تشیّع کوفی، تشیّعی است که تنها در زبان است و خود را در نعره زدن به هنگام آسایش نشان میدهد، اما وقتی نوبت به جهاد در راه خدا و کربلایی شدن میرسد، همان نعرهزنان و لعنکنندگان، موشهایی در سوراخ میشوند و در دخمهی خانهها پشت زنان خویش پنهان میگردند و یا بدتر اینکه به صف دشمن غدّار میپیوندند!
گروهی از اینان چنان در تخیّلات و اوهام خود غوطهورند که گویی میخواهند با ماشین زمان به گذشته بازگردند و حقّ اهل بیت را از گذشتگان پس بگیرند! در حالی که امروز با اهل بیت زمان خود همان کاری را میکنند که کوفیان با علی و اولاد علی در زمان خود کردند. پس آشکار است که اینها خود را فریب میدهند و نسبتی با اهل بیت ندارند.
ای مسلمانان توهّمزده که بر طبل ایمان مینوازید، در حالی که بهرهای از آن ندارید! هوشیار شوید و بیدار! خداوند از شما در مورد امام زمانتان خواهد پرسید که چرا برای احقاق حقّش کاری نکردید؛ همچنانکه از کسانی که در دوران ائمهی اهل بیت بودند نیز در مورد امام زمانشان خواهد پرسید. پس آیا غصب حقّ امامان گذشته را میبینید و غصب حقّ امام حاضر را نمیبینید؟! یا از این هم بدتر، گذشتگان را به اتّهام غصب حقّ امامان پیشین لعن میکنید و خودتان حقّ امام کنونی را غصب میکنید؟! آیا با این شیوه، میخواهید خود را بفریبید یا خدا را؟!
خداوند حکیم تکلیف ما و شما در مورد گذشتگان را تعیین کرده، آنجا که در کتابش فرموده است: «تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ۖ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ ۖ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ» بقرة/ 141">[1]؛ «آنان گروهی بودند که در گذشتند، برای آنان چیزی است که کسب کردند و برای شما چیزی است که کسب کردید و شما از کاری که آنان میکردند بازخواست نمیشوید». پس بهانهی دیگری برای شما باقی نمیماند.
امروز کسانی در جای امام مهدی نشستهاند که خود را به دروغ، منصوب از جانب خداوند به ولایت امر مسلمانان میشمارند، در حالی که صحابه در دوران بعد از رسول خدا هرگز چنین ادّعایی در مورد خود نداشتند، بلکه به دلیل غفلت یا سهو یا نسیان حکومت را به جای اهل بیت پیامبر در دست گرفتند، بیآنکه خود را گماشتهی الهی و صاحب ولایت مطلقهی الهیه بدانند. پس چه شده است که عدّهای شیعهنمای متعصّب، مدّعیان ولایت امر و نیابت عامّه را که حلال را حرام و حرام را حلال میکنند و به این ترتیب، مِن دون الله پرستش میشوند را رها کردهاند و در عوض به تاریخ آویزان شدهاند؟!
اینان با این بیاعتنایی و سکوتشان و با این حجم از سفاهت و بیبصیرتی در ظاهر نبودن خلیفهی خداوند حضرت مهدی شریک و مقصّر هستند. اینها هستند که امروز به جای روشنگری در مورد مهدی و ضرورت زمینهسازی برای او، راهش را با این دست اختلافافکنیهای احمقانه و بیحاصل میگیرند و اتّحاد و همبستگی امّت را مخدوش میکنند.
اینان خود، غاصب حقّ مهدی و خائن به او هستند، حال چگونه ولیّ دم اهل بیت شدهاند و میخواهند حقّ آنان را از تاریخ بستانند؟! مثَل اینان، مثَل کسی است که خودش حدّی از حدود الهی را بر ذمّه دارد، اما با این حال میخواهد حدّ خدا را بر دیگران اجرا کند!
اگر از اینان بپرسید: شما که این قدر آتشین و پر حرارت هستید، چرا این حرارت را در قبال حکومت طاغوت امروز و غاصبان حقّ مهدی إعمال نمیکنید؟ خواهند گفت: مصلحت نیست، تقیّه میکنیم! آیا این دورویی و فریبکاری نیست که سکوت بر ظلمِ آشکار امروز را به خاطر حفظ جانتان مصلحت میشمارید، اما فریاد بر خطایِ دیروز را که خطری برایتان ندارد واجب میدانید؟! پس معلوم میشود شما صرفاً به فکر مصالح خود هستید نه مصالح دین خدا!
شما مثل کسی هستید که میخواهد به زور به مردهای آب بدهد، در حالی که طفلی در کنارش از عطش میسوزد و دست و پا میزند!
شما صرفاً میخواهید با استفاده از نام ائمّهی گذشته و ادّعای دفاع از حقّ آنان، تظاهر به ایمان کنید و به زعم خودتان خدا را هم فریب دهید و بدون اینکه در دنیا کاری برای امام حاضر کرده باشید از تاریخ کاسبی نمایید! شما جاهلانه تصوّر میکنید اگر مدّعی حبّ علی و آل علی شدید و صحابهی رسول خدا و همسران آن حضرت را لعن کردید و سب نمودید، با بلیط یک طرفه به بهشت خواهید رفت، در حالی که سخت در گمراهی و جهالت آشکار هستید.
پناه میبرم به خدا از زمانی که مُهر بر قلبها میزند و گمراهی را برای اهلش مینویسد....
آری، ای برادران و خواهران مسلمان!
این گونه میشود که مهدی، امام غریب ما در خانهی جهل دوستان جاهلش زندانی میشود؛ همان جهلی که عالم عالی مقام و معلّم فرزانهی ما حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی آن را امّ الفساد و بزرگترین مانع شناخت حق دانسته و با آن جانانه به ستیز برخاسته و همان دوستان جاهلی که آن جناب آنان را بزرگترین دشمنان مهدی شمرده و دربارهیشان فرموده است: «أَلا وَٱللّهِ لَقَدْ أَمْسیٰ وَ ما أَحَدٌ أَعْدىٰ لَهُ مِمَّنْ یَنْتَحِلُ مَوَدَّتَهُ»؛ «آگاه باش که به خدا سوگند (مهدی) شام کرده است در حالی که احدی با او دشمنتر از کسانی نیست که خود را دوستدار او میشمارند»! به همین خاطر، این عالم صادق و وفادار به مهدی، جهاد کبیری را علیه موانع شناخت از جمله جهل، تقلید، تعصّب، تکبّر، خرافهگرایی و ... آغاز فرموده است و تردیدی نیست که هر کس وفادار به اسلام و ارزشهای انسانی است و عقل را چراغ راه خود قرار داده است به ایشان میپیوندد و همسفر ایشان در این مسیر مقدّس میشود. این حرکت بزرگ و نهضت انقلابی، به سوی مهدی در حال حرکت است و با ایجاد ائتلاف میان مسلمانان و فرا خواندن آنان برای اتّحاد در زیر پرچم خلیفهی خداوند، زمینه را برای حکومت مهدی و بسط ید او فراهم میکند، اگرچه کافران و منافقان شرور خوش نداشته باشند.
↑[1] . بقرة/ 141
دیدگاههای دیگر از این نویسنده:
1 . مقالهی «تذکّری خیرخواهانه به رهبر محترم ایران»
منبع: پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و
نشر آثار منصور هاشمی خراسانی
https://www.alkhorasani.com/fa/moshahede-nokte/7853/#Edameye-matlab
بسم الله الرحمن الرحیم
در روزهای اخیر کتابی نواندیشانه و چالش برانگیز در حوزه اسلامشناسی با عنوان «بازگشت به اسلام» نوشته «منصور هاشمی خراسانی» در میان فرهیختگان کشور اعمّ از حوزویان و دانشگاهیان منتشر گردیده و واکنشهای مختلفی را به دنبال داشته است. محتوای این کتاب که با شیوهای علمی و استدلالی و با تکیه بر یقینیات اسلامی و مسلّمات همه مسلمانان از مذاهب گوناگون نوشته شده، نقد قرائت رسمی و رایج از اسلام و ارائه قرائتی متفاوت و فرامذهبی از آن با عنوان اسلام خالص و کامل است.
نویسنده در این کتاب، نخست به تبیین معیار شناخت میپردازد و ضرورت، وحدت و بداهت را سه مشخّصه آن میشمارد و پس از بررسیهای بسیار، عقل را مصداق آن میداند و تأکید میکند که همه شناختها ناگزیر باید به عقل منتهی شوند. البته او عقل را متفاوت با فلسفه میشناسد و معتقد است که معیار شناخت، عقل عقلایی است نه عقل فلسفی. به علاوه او نزاع هزار ساله درباره مبنای حسن و قبح یا خوبی و بدی میان اشاعره و عدلیه را نزاعی لفظی ناشی از بیتوجهی آنان به تکوینی بودن و تشریعی بودن امر و نهی خداوند میشمارد و معتقد است که عقل و شرع هر دو از افعال خداوندند و میان افعال خداوند وحدتی جوهری وجود دارد و مغایرت و منافاتی نیست.
پس از آن او به تبیین موانع شناخت میپردازد و جهل، تقلید، اهواء نفسانی، دنیاگرایی، تعصّب، تکبّر و خرافهگرایی را از مهمترین مصادیق آن ذکر میکند و در ذیل آنها به آسیبشناسی تاریخی عقاید و اعمال مسلمانان و نقد مبانی فکری آنان از بعد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون میپردازد و بدعتها و انحرافات رایج و مصائب و معضلات جهان اسلام را تشریح و ریشهیابی میکند.
او در بخشی از کتاب خود، عدم شناخت صحیح و کامل مسلمانان از اسلام را مهمترین عامل اختلاف و انحراف آنان میداند و اسباب و خاستگاههای مختلفی را برای آن ذکر میکند؛ هم چنان که عدم شناخت صحیح و کامل آنان از یکدیگر و از دشمنانشان را عواملی دیگر برای آن میداند.
از موضوعات مهمّی که در این کتاب به چالش کشیده شده، تقلید است. نویسنده تقلید از گذشتگان و تقلید از حاکمان ظالم به معنای پیروی از آنها را از اسباب انحطاط فرهنگ اسلامی میشمارد و قیام مسلمانان بر ضدّ حکومتهای مستبد و وابسته اگرچه متظاهر به اسلام باشند را مشروع میداند؛ هم چنان که تقلید از کافران به معنای تبعیّت از اندیشهها و الگوهای غیر اسلامی را نه تنها باعث پیشرفت مادّی و دنیوی مسلمانان نمیشمارد، بلکه باعث سقوط فرهنگ و تمدن آنان میداند. به علاوه او تقلید از اکثریت مردم را نیز نادرست میانگارد و پس از ردّ اعتبار اجماع و شهرت به مثابه دلایلی شرعی با توجه به ظنّی بودن آنها، انتقاداتی را از لحاظ نظری بر دموکراسی وارد میکند و آن را خصوصاً در جوامعی که اکثریت مردم از رشد عقلی کافی برخوردار نیستند، ناکارآمد میشمارد.
او هم چنین تقلید از عالمان را به این دلیل که مفید ظنّ است و ظنّ در اسلام حجّیت ندارد، رد میکند و آن را یکی از عوامل اختلاف مسلمانان از دیرباز تاکنون میشمارد. سپس اجتهاد به معنای مصطلح که استنباط حکم از ادله ظنّی است را نیز با توجه به عدم اعتبار ادله ظنّی در اسلام صحیح نمیداند و یافتن راهکاری دیگر برای دست یافتن به یقین را ضروری میشمارد. روشن است که این دیدگاه نوگرایانه و متفاوت نویسنده، هرچند میتواند پیامدها و واکنشهای سیاسی فراوانی را در برخی کشورها به دنبال داشته باشد، در چهارچوبی علمی و استدلالی مطرح شده و فاقد جهتگیری سیاسی است.
در ادامه نویسنده به نقد نظریه ولایت مطلقه فقیه از لحاظ مبنایی میپردازد و آن را غلوّی درباره عالمان میشمارد و امکان آن را از حیث عقلی منتفی میداند؛ چراکه به باور نویسنده اطاعت بیقید و شرط از کسی که ممکن است خواسته یا ناخواسته به غیر حق فرمان دهد بر خلاف حکم عقل و شرع است. هم چنین به عنوان پیامدهای باور به ولایت مطلقه فقیه، اطاعت بی چون و چرا از غیرمعصوم و واگذاردن اختیارات معصوم به او را عادتاً منشأ فتنههای گوناگون و مفاسد بزرگی چون استبداد سیاسی میداند و این را دلیلی دیگر بر لزوم اجتناب از این باور میشمارد. روشن است که این دیدگاه انتقادی نویسنده نیز هرچند واکنشهای سیاسی و امنیتی شدیدی را در برخی کشورهای اهل تشیّع به همراه داشته، دیدگاهی کاملاً علمی و از سنخ دیدگاه عالمان بزرگ و مشهور آنها مانند شیخ انصاری، آخوند خراسانی و ابو القاسم خویی است و به هیچ وجه جهتگیری سیاسی و ضدّ امنیتی ندارد.
نویسنده در ادامه خرافهگرایی را عاملی تأثیرگذار بر روی عقاید و اعمال مسلمانان میشمارد و از برخی اهل تصوّف به خاطر ترویج آن انتقاد میکند و نقش آنان را در گسترش عقلستیزی و دینورزی ذوقی و شاعرانه میان مسلمانان برجسته میداند. او هم چنین بسیاری از شاعران را به سبب سرودن اشعاری زیبا اما نادرست و مخالف با آموزههای پیامبران نکوهش میکند و آنان را مانند ساحران از رقیبان و دشمنان پیامبران میشمارد که با «زخرف القول» و «لهو الحدیث» مردمان را از راه خداوند باز میدارند.
موضوع بنیادین و مهمّ دیگری که منصور هاشمی خراسانی در کتاب متفاوت و چالش برانگیز «بازگشت به اسلام» به آن پرداخته، موضوع حکومت اسلامی است. از نگاه او حکومت بر مردم تنها برای خداوند است و کسی جز او حقّ حاکمیت بر آنها را ندارد و او حاکمیت خود بر آنها را از طریق گرفتن یک نایب یا به اصطلاح «خلیفه» إعمال میکند. با این وصف، مبنای شکلگیری حکومت اسلامی و مشروعیت سیاسی آن، اذن خاصّ و قطعی خداوند است که برای هیچ یک از حاکمان کنونی در جهان اسلام وجود ندارد و از این رو، حکومت هیچ یک از آنان در حال حاضر حکومت اسلامی شمرده نمیشود. او نیاز حکومت اسلامی به انتصاب خاصّ و قطعی حاکم از جانب خداوند را از مسائل واضح و ضروری در اسلام و سایر ادیان ابراهیمی میشمارد و معتقد است که مناقشه و بحث درباره آن معنا ندارد. البته نویسنده برخلاف همه عالمان مسلمان از همه مذاهب اسلامی، دسترسی مردم به چنین حاکمی را ممکن میداند و معتقد است که علت عدم دسترسی آنها به چنین حاکمی، بر خلاف تصور آنها حکمت خداوند نیست، بلکه تقصیر آنها در تأمین شرایط لازم برای دسترسی به اوست و هرگاه آنها این شرایط را در فرایندی کاملاً عادی و متعارف تأمین کنند، دسترسی به او برای آنها تحقق مییابد. با این وصف، عدم دسترسی آنها به او عذری برای اختیار حاکمی جز او شمرده نمیشود؛ چراکه از یک سو با توجه به امکان دسترسی آنها به حاکم منصوب از جانب خداوند، ضرورتی برای اختیار حاکمی دیگر وجود ندارد و از سوی دیگر عدم دسترسی آنها به این حاکم، ناشی از تقصیر خود آنهاست و از این رو، نمیتواند عذری برای اختیار حاکمی دیگر توسط آنها شمرده شود، اگرچه به حسب ظاهر چارهای از این کار نداشته باشند. به این ترتیب، حکومت اسلامی تنها با حاکمیت خلیفه خداوند در زمین امکان مییابد و حاکمیت خلیفه خداوند در زمین نیز تنها با اراده و اختیار مردم ممکن است.
خراسانی در جای دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اقامه اسلام را تنها به صورت خالص و کامل مفید و کارآمد میشمارد و معتقد است که اقامه بخشی از آن به تنهایی یا در کنار چیزی خارج از آن، نه تنها مفید و کارآمد نیست، بلکه میتواند زیانبار و خطرناک باشد و این بر خلاف تصور بیشتر مسلمانان است که میپندارند اقامه بخشی از اسلام نیز مطلوب و مؤثر است. او اسلام را به دستگاهی واحد با اجزائی به هم پیوسته تشبیه میکند که اگر یک جزء آن کار نکند سایر اجزاء آن نیز کارایی خود را از دست میدهند و کلّ دستگاه از کار میافتد. بنابراین مسلمانان چارهای جز اقامه کلّ اسلام به صورت خالص ندارند و این کاری است که تنها با تعلیم خلیفه خداوند در زمین ممکن است.
یکی دیگر از موضوعات بنیادین و چالش برانگیز در این کتاب آن است که نویسنده، اجرای حدود و مجازاتهای اسلامی را مشروط به اجرای کلّ احکام عمومی و سیاسی اسلام میداند و معتقد است که تشریع این حدود و مجازاتها با نظر به حاکمیت خلیفه خداوند در زمین انجام شده و متناسب با زمان و مکانی است که همه احکام اسلام به مثابه عواملی بازدارنده اجرا میشود. بنابراین، اجرای این حدود و مجازاتها در زمان و مکانی دیگر، عادلانه و متناسب نیست؛ خصوصاً با توجه به این که از نگاه نویسنده، احکام اسلام به یکدیگر وابسته و پیوستهاند و بر یکدیگر تأثیر میگذارند و از یکدیگر تأثیر میپذیرند. روشن است که این دیدگاه نیز هرچند چالش عظیمی در علم حقوق و مبنای اجرای قوانین کیفری برمیانگیزد، دیدگاهی کاملاً علمی است و از مبانی فکری خاصّ نویسنده نشأت میگیرد.
منصور هاشمی در بخش دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اختلاف مسلمانان، حاکمیت غیر خداوند، آمیزش با ملل و فرهنگهای غیر اسلامی، پیدایش مذاهب و رقابت آنها با یکدیگر، انحطاط اخلاقی و ممانعت دشمنان را از مهمترین موانع اقامه اسلام خالص و کامل بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون میداند و درباره هر یک به تفصیل و با نگاهی تاریخی، آسیبشناسانه و فرامذهبی سخن میگوید.
او همچنین حدیثگرایی را یکی از موانع شناخت اسلام خالص و کامل و اقامه آن توسط مسلمانان میشمارد؛ چراکه به نظر او حدیث به معنای خبری ظنّی از سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با توجه به معتبر نبودن ظنّ در اسلام، اعتباری ندارد و استناد به آن برای استنباط عقیده یا حکم کافی نیست. او معتقد است که استثنا کردن ظنّ ناشی از حدیث از سایر ظنون، دلیلی ندارد؛ چراکه معتبر نبودن ظن، از احکام عقلی است و احکام عقلی استثنا نمیپذیرند. از این رو، تنها حدیث متواتر که راویان آن فراوان باشند و باعث یقین شود معتبر است و این در حالی است که چنین حدیثی بسیار اندک است و به اندازه کافی در دسترس نیست. با این حال، از نگاه نویسنده راه حلّ این معضل، رجوع به حدیث غیر متواتر نیست، بلکه رجوع به خلیفه خداوند در زمین است و اگر رجوع به او در زمان حاضر امکان ندارد، به خاطر تقصیر مردم در تأمین مقدمات آن است و از این رو، عذری برای آنها جهت رجوع به حدیث غیر متواتر نیست. هاشمی خراسانی معتقد است که مردم با تقصیر خود در تأمین مقدمات لازم برای دسترسی به خلیفه خداوند در زمین، خود را بیچاره ساختهاند و این بیچارگی آنها از جانب خداوند نیست تا با لطف او منافات داشته باشد. با این حال، او معتقد است که امکان خروج از این بیچارگی برای آنها وجود دارد؛ چراکه دسترسی آنها به خلیفه خداوند در زمین، هرگاه امنیّت او توسط آنها تضمین شود، ممکن است؛ هم چنان که حاکمیت او بر آنها هرگاه طلب، اعانت و اطاعت او توسط آنها تضمین شود، امکان دارد.
منصور در بخش دیگری از کتاب خود، اسلام را به معنای تسلیم بودن در برابر خداوند میداند که در تصدیق آخرین پیامبر او تجلّی مییابد و معتقد است که پیروان هر پیامبر تا قبل از پیامبر بعدی مسلمان شمرده میشوند و بعد از پیامبر بعدی هرگاه او را تصدیق کنند بر اسلام خود باقی میمانند و هرگاه او را تکذیب کنند از اسلام خود مرتدّ میشوند. نویسنده در این بخش از کتاب خود، پس از معرفی آخرین پیامبر خداوند و اثبات پیامبری او، جایگاه قرآن و سنّت را تبیین میکند و به نکات بسیار مهم و بنیادینی در این باره توجه میدهد. یکی از این نکات عدم امکان نسخ، تخصیص و تعمیم قرآن با سنّت است؛ با توجه به این که شأن سنّت تنها تبیین قرآن است و نمیتواند به هیچ وجه با آن تعارضی داشته باشد؛ هم چنان که در غالب موارد ظنّی است و توانایی تعارض با قرآن که یقینی است را ندارد؛ بلکه در موارد متواتر نیز به اندازه قرآن متواتر نیست و از این رو، در عرض آن قرار نمیگیرد.
نویسنده در بخش دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام» سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را برای همیشه معتبر و قابل پیروی میداند، ولی معتقد است که دسترسی یقینی به آن عمدتاً برای اهل زمان آن حضرت ممکن است و برای آیندگان ممکن نیست. از این رو، آیندگان به مرجع دیگری برای یقین به سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیازمندند و آن مرجع، خلیفه خداوند در زمین است که نایب پیامبر در تطبیق احکام خداوند شمرده میشود و علیالقاعده مانند قرآن همیشه در دسترس مردم است. نویسنده پس از بررسی نصوص قطعی اسلامی شامل آیات قرآن و احادیث متواتر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با شیوهای بدیع و قانع کننده برای عموم مسلمانان و برکنار از هرگونه جهتگیری مذهبی اثبات میکند که خلفای پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دوازده تن از اهل بیت او هستند که سه نفر آغازین آنها علی، حسن و حسین هستند و آخرین آنها مهدی است. او سپس به بررسی جایگاه مهدی و نقش او در تحقق آرمان اسلام که عدالت جهانی است میپردازد و در این باره ظرائف و دقائقی را مطرح میکند که کاملاً بدیع و بیسابقه است. به عنوان نمونه، او بر خلاف دیگران که پیدایش و ظهور مهدی را بسته به اراده و اقدام ابتدایی خداوند و تابع حکمت و مصلحت او میپندارند، آن را بسته به اراده و اقدام ابتدایی مردم و تابع اختیار و آمادگی آنها میداند و با صراحت و قاطعیت عجیبی معتقد است که دسترسی آنها به مهدی ممکن است و با این وصف، آنها باید تنها به حفاظت، اعانت و اطاعت از او بیندیشند و نباید خود را به حفاظت، اعانت و اطاعت از غیر او در هر لوایی که باشد سرگرم سازند.
هاشمی در ادامه کتاب خود، به تبیین مهمترین اصل اسلام یعنی توحید میپردازد و آن را به سه قسم توحید در تکوین، تشریع و تحکیم یا حاکمیت تقسیم میکند و هر یک را به تفصیل توضیح میدهد. سپس به معرفی سایر اصول عقاید و مبانی احکام اسلام میپردازد و هر یک را با منهجی متفاوت و خاص، بازتعریف میکند و به عنوان نمونه، ابواب جدیدی را درباره زکات، حج و جهاد به روی اهل فقه میگشاید که از هر یک ابواب دیگری گشوده میشود.
به این ترتیب او با استناد به اقتضائات روشن عقلی و استشهاد به نصوص قطعی شرعی که چیزی جز آیات قرآن و احادیث متواتر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیست، عقاید و احکام اسلام را بازتعریف میکند و قرائت جدید و کاملاً متفاوتی را از آن ارائه میدهد که میتواند یک مکتب و ایدئولوژی اسلامی شمرده شود و انقلابی را در نگرش و رویکرد مسلمانان جهان به وجود آورد و زمینهساز وحدت و همگرایی آنان در آینده نزدیک و تحولاتی عظیم و بنیادین در ساختارهای سیاسی و فرهنگی آنان باشد.
ما مطالعه این کتاب متفاوت و تأثیرگذار را به همه مسلمانان جهان خصوصاً اهل علم توصیه میکنیم و از مسؤولان کشورهای اسلامی توقع داریم که با رعایت آزادی اندیشه و بیان و التزام عملی به اخلاق اسلامی، بردباری و سعه صدر لازم در مواجهه با آن را نشان دهند و از برخوردهای شتابزده و غیر منطقی با اندیشه و اندیشهوران بپرهیزند.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و
نشر آثار منصور هاشمی خراسانی
https://www.alkhorasani.com/fa/moshahede-maghaleh/2956/#Edameye-matlab
یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: روزی در محضر آن جناب نشسته بودم در حالی که اندوه در سیمای او آشکار بود. پس گفتم: فدایت شوم، چه چیزی تو را اندوهگین ساخته است؟ پس آهی کشید و فرمود:
«روزگار ما روزگار خمودگی است و دنیای ما جز سِفله نزاییده است. چونان اِفلیج بر رویها افتادهاند و نای برخاستن نیست. هوایمان آلوده و خاکمان فرسوده و آبمان گندیده است. آسمان سنگین و زمین غمگین است. چیزی نمیبینم که در جای خود باقی مانده باشد. همه چیز به هم ریخته است. نیکان مردهاند و بدان باقی ماندهاند؛ چونان تفالهای رها شده در ویرانه. فریاد میزنم، ولی شنوندهای نیست و چشم میگردانم، ولی جنبندهای دیده نمیشود. تو گویی مردم به سنگ یا چیزی سختتر تبدیل شدهاند. هرآینه وحشتی در زمین احساس میکنم؛ چراکه مانند پهنهی کویر خالی است. دل میگیرد و سینه تنگ میشود. به خدا سوگند دنیایی چنین برای من پستتر از پیشاب سگی است که از گنداب نوشیده باشد.»
سپس روی خود را به سوی دیگر گرداند و فرمود:
«آه ای مرگ! چه اندازه مشتاق تو هستم؛ چراکه زندگی در زندان لذّتی ندارد و همنشینی با دیوانگان جانکاه است. کاش میدانستم که چه هنگام دستم را خواهی گرفت و من را از این مزبله خواهی برد و به برادرانم ملحق خواهی کرد، در سرزمینی که هر چیزی در آن نیکوست. خوشا به حال آنان که کوچ کردهاند و نیستند تا ببینند شیطان بر زمین حکم میراند، در حالی که کاری از ما ساخته نیست و چه کاری از ما ساخته تواند بود هنگامی که یاران او مانند ملخ موج میزنند و برای ما یارانی نیست؟! مردم با تاریکی خوی کردهاند و از روشنی گریزانند؛ چونان خفاشان در اعماق غارها. اینک من مردی را مانم که میکوشد با بیلی در دست، سیلی را مهار کند. امیدوار بودم که چون دست به کار میشوم، شماری کافی به یاریام بشتابند، ولی اینک امیدم روی به ناامیدی است؛ چراکه مردم تنبل و ترسو شدهاند و تنها نظارهگرند، مگر شماری اندک که برایم کفایت نمیکنند؛ چونان جرعهآبی در ته قمقمه.»
گفتم: فدایت شوم، بیشتر مردم به دین نمیاندیشند، بلکه تنها در پی دنیایند و بیشتر کسانی که به دین میاندیشند، از دجّالان پیروی میکنند؛ چراکه با اوهام آنان سازگارترند و بیشتر کسانی که پیرو دجّالان نیستند، میترسند؛ چراکه دشمنان تو بر آنان سلطه دارند و آنان را میگیرند و به فتنه میافکنند. لاجرم شماری ناچیز برایت باقی میمانند. فرمود:
«چه میگویی ای فلانی؟! آیا برخی از آنان که به دین نمیاندیشند، اندیشناک نخواهند شد، هنگامی که آنان را با آن آشنا میسازم؟! و برخی از آنان که پیرو دجّالانند، از اوهام خود بیرون نخواهند آمد، هنگامی که آنان را به سوی مهدی فرا میخوانم؟! و برخی از آنان که میترسند، شجاعت نخواهند یافت، هنگامی که آنان را از روز رستاخیز میترسانم؟! اگر چنین باشد که میگویی، هرآینه عذاب خداوند بر آنان نازل خواهد شد، چونانکه بر قوم نوح نازل شد، هنگامی که به او وحی آمد: <أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ>؛ هود/ 36" [دیگر کسی از قومت ایمان نخواهد آورد، جز کسی که پیشتر ایمان آورده است]».
گفتم: شاید کسانی باشند فدایت شوم، ولی بیش از آنان کسانی هستند که با تو دشمن میشوند؛ چراکه همهی امکانات در دست دشمنان توست و آنان از هیچ شرارتی برای تحریک مردم بر ضدّت فروگذار نمیکنند. نه آنان را دینی است که از دشمنی با تو دست بردارند و نه در دنیای خود شرفی دارند که حدّی برای آن بشناسند! در بهتان از هم پیشی میگیرند و در توهین با هم رقابت میکنند! اوباشی که قدرت یافتهاند و سگانی که رها شدهاند! آیا نمیبینی که هر روز فتنهای تازه بر میانگیزند؟! حال آنکه در دست تو جز علم چیزی نیست و علم در بازار جاهلان خریدار ندارد. به خدا سوگند میترسم که تو را بکشند، بیآنکه خفتهای بیدار شود یا نشستهای از جا برخیزد! فرمود:
«من را از مرگ نترسان؛ چراکه از زندگی ترسناکتر نیست. تکلیف من امر به معروف و نهی از منکر است و من انجام دهندهی آن هستم اگرچه هیچ یک از مردم به یاریام نیاید، بلکه همگی با من دشمن شوند. اما آیا میتوانم آنان را هدایت کنم هرگاه خداوند خواسته باشد که آنان را گمراه کند؟! آنان گروهی ستمپیشهاند و خداوند گروه ستمپیشگان را هدایت نمیکند. موج فتنه کشتیشان را خواهد شکست و گرداب شبهه آن را فرو خواهد برد و نجات نخواهند یافت مگر کسانی که تختهی عقل را رها نمیکنند، هر چند آب و باد آنان را بجنباند و رعد و برق آنان را بترساند، در حالی که ساحلی نمایان نیست.»
سپس خواست که از جای خود برخیزد، ولی نتوانست؛ چراکه بسیار اندوهگین بود. پس فرمود:
«دو کس کمرم را شکستهاند: حاکمی ستمگر که نقاب دین بر چهره زده و کذّابی حیلهگر که کارش رونق گرفته است.»
↑[1] . هود/ 36.
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و احترام خدمت شما دست اندرکاران دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی این حقیر کتابی را که معرفی فرمودید مطالعه کردم و یادداشتی دربارهی آن نوشتهام که برایتان ارسال میکنم.
«وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (أنفال/46)
«از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با یکدیگر به نزاع برنخیزید که سست شوید و نیروی شما برود و صبر پیشه سازید که خدا با صابران است»
تاریخ اسلام گواه این واقعیت انکارناپذیر است که بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و فقدان آن حضرت که به واقع بزرگترین مصیبت برای مسلمانان بود، امت اسلامی به دلیل وقوع در فتنههای بزرگ و شبهات گمراهکنندهی بسیار، دچار سرگردانی شد و راه خویش را برای تحقّق آرمان اسلام و تشکیل مدینهی فاضله گم کرد. به همین خاطر به تدریج شوکت و اقتدار زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را از کف داد و در گذر ایام و دورانها دچار خواری و مسکنت شد! سرزمینهای پهناور اسلامی که با شعار توحید در زیر یک بیرق درآمده بودند از یکدیگر گسستند و با شعارهای واهی و بیپایه و با تحریک و توطئهی قدرتهای مستکبر ندای استقلال طلبی سر دادند! همهی این مصائب از آن رو بود که مسلمانان با ارزشترین سرمایهی خویش را با دست خود آتش زدند و اتحاد صفوف خود را به تفرقه ونزاع تبدیل نمودند. طبیعی است که پیامد چنین خبط عظیمی، چیزی جز بر باد رفتن دستاوردها و مجاهدتهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نمیتوانست باشد. تا جایی که امروز شاهد آن هستیم که تفرقه میان امت و بغض و عداوت در میان ایشان چشم انصافشان را نابینا نموده و دلهایشان را از محبت نسبت به یکدیگر تهی کرده است و آنان را که همگی از امت واحده هستند، با یکدیگر بیگانه ساخته است! هر روز از گوشهای از جهان اسلام فریاد تکفیر و لعن مسلمانان علیه یکدیگر به گوش میرسد؛ گروهی از ایشان جهاد با گروه دیگر را واجب میشمارند و گروهی هم به قتل و ریختن خون برادران دینی خود فتوا میدهند و آن را مأجور و مستوجب ثواب میدانند! دیگر کار به جایی رسیده است که شقاق و جدایی مسلمانان از یکدیگر برایشان زینت داده شده و استقلال و استغناء از اغیار نامیده میشود و نزدیکی به کافران و همپیمان شدن با ایشان سودمند و موجب پیشرفت تلقی میگردد.
تردیدی نیست که غفلت سترگ و خطرناکی مسلمانان جهان را فرا گرفته است؛ چراکه اغلب ایشان، بیمحابا اختلافات بین خود را افزایش میدهند و برای نزاع و جدال زمینههای جدید و تازهتری فراهم میکنند، در حالی که برای اطاعت از فرمان اکید خداوند مبنی بر حفظ یکپارچگی مسلمانان و تحقق اتحاد امت اسلامی گامی برنمیدارند! اما حقیقتی که اینان از آن غافل هستند این است که تیشهی شقاق و اختلاف، ریشهی مشترک شجرهی طیبهی امت اسلامی را از جا میکند و سلامت و حیات آن را بیش از هر چیز دیگر تهدید میکند؛ تیشهای که شایسته است به ریشهی دشمنان اسلام و بدخواهان آن نواخته شود.
ما در چنین برههای کتاب عمیق و مؤثّر «بازگشت به اسلام» که منادی وحدت و تفاهم در میان مسلمانان جهان و یادآوریکنندهی اصول و مبادی مشترک میان آنهاست و با التفات تحسینبرانگیز به همهی اشتراکات و امور مورد اتّفاق مسلمانان و با متدی وحدتآفرین و غیر تنشزا به نگارش درآمده است را به فال نیک میگیریم و امیدوار هستیم با پیام روشنگرانه و آگاهیبخش خویش منشأ خیر و برکت برای تمام مسلمانان جهان باشد.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
«اُدْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (نحل/ ۱۲۵)؛ «با حکمت و موعظهی نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به گونهای که بهتر است مجادله نما».
«منصور هاشمی خراسانی» یک نام مستعار و غیر واقعی است. او اهل افغانستان و دانشجوی اخراجی یکی از دانشگاههای ایران در مقطع دکترای الهیّات است. او پس از اخراج از دانشگاه، به افغانستان رفته و ادّعای خود را با نام مستعار «منصور هاشمی خراسانی» آغاز نموده است.
مخالفان نهضت مقدّس «بازگشت به اسلام» حجّتی برای ارائه ندارند و دستشان در مصاف علمی با آموزههای متین حضرت علامه خالی است لذا به حاشیهسازی و داستانسرایی روی آوردهاند. باری، به نظر میرسد که شایعات مغلوطی از این طرف و آن طرف به گوش منتقد رسیده یا در تلهی یاران علامه منصور هاشمی خراسانی افتاده است که سعی میکنند با تدابیر ویژهای، دشمنان آن بزرگوار را دربارهی هویّت ایشان به اشتباه بیندازند؛ چنانکه در پایگاه اطلاعرسانی ایشان آمده است: «تدابیر ویژهای برای پنهان نگاه داشتن هویّت و مکان ایشان از چشم دشمنانشان اندیشیده شده که با دقّت توسّط یارانشان در حال اجراست. این تدابیر به گونهای است که دشمنان ایشان را دربارهی هویّت و مکان ایشان متحیّر ساخته و به غلط انداخته است؛ تا حدّی که بارها افراد مختلفی را با ایشان اشتباه گرفتهاند!» (نقدها و بررسیها، کد ۲۹) در هر صورت، این گمانهزنیها بار اوّلی نیست که مطرح میشود و هدفی جز حاشیهسازی، تشویش اذهان و انحراف افکار مخاطب از متن گفتمان ایشان ندارد. طرّاحان این دسیسه به دنبال آن هستند که حواس مردم را به یک سری حواشی و جزئیات پرت کنند و آنان را از اصل گفتمان حضرت علامه غافل نمایند. لذا مردم باید هوشیار باشند و در دام آنها نیفتند.
جالب است که پایگاههای اینترنتی وابسته به نظام ایران، تا همین چند روز پیش اصرار داشتند که «منصور هاشمی خراسانی اصلاً وجود خارجی ندارد» اما از آنجا که با روشنگریهای قاطع و مؤثّر این نهضت بزرگ، مکرشان باطل شده است در چرخشی مذبوحانه یکباره نام و نشانی برای حضرت علامه کشف کردند و ضمن اعتراف به وجود خارجی ایشان، در تلاشند با سخنپراکنی و داستانپردازی دربارهی سوابق و مشخّصات فردیشان، اذهان عمومی را به حواشی بیاهمیت معطوف نمایند.
پایگاه رسمی این عالم ربّانی از همان آغاز کار خود (حدود ۴ سال پیش) به صورت منطقی و صادقانه توضیح داده است که به دلیل محذوریتهای امنیتی، نمیتواند مستعار بودن یا نبودن نام ایشان را اعلام کند؛ چنانکه در بخشی از توضیح خود گفته است: «دفتر حفظ و نشر آثار این عالم بزرگوار مایل به مجادله دربارهی حروف و الفاظ که -در هر صورت وضعی و اعتباری هستند- نیست و به دلایل امنیّتی و به دلیل آنکه موضوعیّتی برای نام این بزرگوار نمیشناسد، اصراری برای اثبات مستعار بودن یا نبودن آن ندارد.» (بخش آشنایی) هر چند در مقام بررسی، امکان مستعار بودن نام ایشان را پذیرفته است؛ با این توضیح که <اولاً استفاده از نام مستعار در میان رهبران آزاده و اصلاحطلب جهان که دشمنان فراوانی دارند طبیعی است و چیز غیر عادی و دور از انتظاری محسوب نمیشود؛ ثانیاً داشتن دو یا چند نام در میان بسیاری از مردم جهان، حتّی در مواردی که تهدید و خطری برای آنان وجود ندارد، رایج و متعارف است، در حالی که شخصیّت، روش و اهداف آنان در هر حال ثابت و مشخّص است؛ ثالثاً اتّخاذ لقب برای پیشوایان و بزرگان دین، کاری شایع و معمول است و سنّتی اسلامی به شمار میرود…چنانکه به عنوان نمونه، لقب «مصطفی» برای پیامبر اکرم ص از این قبیل است…سایر پیشوایان اهل بیت نیز القاب مختلفی مانند «باقر»، «صادق»، «کاظم» و «رضا» داشتند و امروز به آنها شناختهتر هستند…ولی واضح است این چیز مهمّی نیست که فکر شما و کوتهفکرانی دیگر را به خود مشغول کرده و به دستآویز سستتان برای تبلیغ بر ضدّ این عالم بزرگ و مظلوم تبدیل شده است. مسلّماً از نظر عاقلان، تنها اندیشهها و آموزههای اسلامی و اصلاحگرانهی ایشان اهمّیت دارد و نام و لقب و شهرت ایشان تعیین کننده نیست…بنابراین، شما میتوانید تصوّر کنید که نام منصور هاشمی خراسانی، محمّد یا علی یا عمر یا سعید یا هاشم یا جعفر یا قاسم یا قنبر یا محمّد علی یا محمّد جعفر یا عبد الله یا چیز دیگری است…>. (نقدها و بررسیها، کد ۶)
به این ترتیب، اگرچه مستعار بودن نام ایشان امر قطعی و ثابتی نیست اما احتمال آن، چیزی است که حدود ۴ سال پیش توسّط پایگاه اطّلاع رسانی ایشان مطرح شده است و لذا طرح آن توسّط منتقد، کشف جدیدی شمرده نمیشود و صرفاً تکرار مکرّرات است!