سربازان زمینه ساز ظهور امام مهدی (َع)

سربازان زمینه ساز ظهور امام مهدی (َع)

* کلید ظهور امام مهدی (َع) بازگشت به اسلام کامل و خالص است *
سربازان زمینه ساز ظهور امام مهدی (َع)

سربازان زمینه ساز ظهور امام مهدی (َع)

* کلید ظهور امام مهدی (َع) بازگشت به اسلام کامل و خالص است *

حکایتی تلخ

مسلمانان، امروز در حالی کوفیان را لعنت می‌کنند و شامیان را دشنام می‌دهند که خود به راه آنان رهسپارند و پا بر جای پای آنان می‌گذارند:exclamation:

چنانکه جبهه‌ی شام و جریان اموی که در بخش عظیمی از تاریخ اسلام، همواره حکومت را در اختیار داشته است، امروز نیز با نام‌ها و نقاب‌های مختلف حکومت را در عربستان، اردن، امارات، قطر، کویت، بحرین و برخی دیگر از کشورهای هم‌پیمان در قبضه‌ی قدرت خویش گرفته است و دقیقاً همان خطّ مشی یزیدی را دنبال می‌کند.

جبهه‌ی کوفه نیز که همیشه مدّعی محبّت و ارادت به اهل بیت طاهرین و البته محروم از حکومت بوده، مدّتی است که در کشورهایی مانند ایران و تا حدّی عراق به حکومت دست یافته و شیرینی قدرت را چشیده است و با سوء استفاده از امکانات تبلیغاتی و رسانه‌ای خویش به ایجاد انحرافات گسترده در گفتمان اهل بیت علیهم السلام و خلق بدعت‌های آشکار در آن اقدام نموده است؛ اقدامی که بی‌تردید نه خدمتی به آل رسول، بلکه خیانت و جفایی عظیم در حقّ آن امامان هدایت است.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر منصور هاشمی خراسانی/ مقاله‌ی عاشورائیان

مرثیه‌ای برای گذشتگان؛ عبرتی برای آیندگان

«إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»

چند هفته پیش در ایران، تعداد زیادی از مردم معترض که از فشارهای اقتصادی و سیاسی موجود به فریاد آمده بودند، در کف خیابان‌ها به ضرب گلوله کشته شدند. دو روز پیش، تعداد زیادی از مردم، در تشییع جنازه‌ی قاسم سلیمانی فرمانده‌ی سپاه قدس، در انبوه جمعیت و در سوء مدیریت مسؤولان، زیر دست و پا ماندند و جان دادند. بامداد دیروز، حمله‌ای موشکی به دو پایگاه نظامی آمریکایی در عراق صورت گرفت که طبق گزارش رسمی مقام‌های آمریکایی، هیچ تلفاتی نداشت! صبح دیروز، خبر درگذشت شمار کثیری از مردم در سقوط هواپیمای اوکراینی نزدیک تهران منتشر شد؛ سانحه‌ای که بیش از 170 کشته بر جای گذاشت. این حوادث، سرخط اخبار روزهای اخیر در ایران بود؛ حوادثی که سایه‌ی مرگ را بر این کشور گسترده و خانواده‌های بسیاری را داغدار کرده است. چه بسیار جوانان مستعدّی که پرپر شدند؛ جوانانی که ممکن است اقوام نزدیک و دور یا دوستان و همسایگان شما باشند. خداوند آن‌ها را بیامرزد. آن‌ها دستشان از دنیا کوتاه شد و هم‌اکنون در محضر خداوند، باید پاسخگوی عقاید و اعمالشان باشند؛ اینکه معبودشان چه بوده است؟ آیا بر اسلام مردند؟ امامشان که بوده است؟ آیا بر هدایت بودند یا گمراهی؟ چون انذار دهنده به سمتشان آمد، او را لبیک گفتند یا إعراض کردند؟ چه بسا گروهی از آن‌ها هم‌اکنون آرزو می‌کنند که به دنیا بازگردند، بلکه کار شایسته‌ای انجام دهند: «رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ» (سجده/ 12)؛ «پروردگارا! دیدیم و شنیدیم، پس ما را بازگردان تا کار شایسته‌ای انجام دهیم؛ ما یقین پیدا کردیم». چراکه جهان دیگر را دیده‌اند و به عالم ملکوت واقف شده‌اند. در حالی که پاسخ می‌شنوند: «أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ» (فاطر/ 37)؛ «آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می‌خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر می‌شد؛ و انذار دهنده به سوی شما نیامد؟» به راستی چه کسی از چند ساعت آینده‌اش مطلع است؟ امروز را در کنار خانواده نشسته‌ای و گرم صحبت با عزیزانت هستی، فردا جسد سرد بی‌جان تو یا آن‌ها را زیر خروارها خاک دفن می‌کنند...

باری، مردگان رفتند و زندگان ماندند. ما و شما، کسانی که همچنان نفس می‌کشند و مهلت یافته‌اند تا پیش از مرگ، خود را اصلاح کنند، یا حسرتی عمیق بر دل نشانند. معبودمان چیست؟ آیا بر اسلام زندگی می‌کنیم؟ اماممان کیست؟ آیا بر هدایتیم یا گمراهی؟ چون انذار دهنده به سمتمان بیاید، او را لبیک می‌گوییم یا إعراض می‌کنیم؟ بی‌گمان پاسخ به این سؤالات، از نان شب واجب‌تر است؛ چراکه سعادت و شقاوت ما در سرای پایدار را تعیین می‌کند. پس «بمیرید، پیش از آنکه بمیرید!» یعنی پیش از مرگ، از خود حسابرسی کنید. چه زیبا فرمود حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، آن گاه که پندها داد و نامه‌ها نوشت و ما را از مرگ و از عاقبت کارمان بر حذر داشت. آیا سخنش را بررسی کردیم و در میزان عقل سنجیدیم، یا خنده زدیم و مسخره‌کنان پشت کردیم؟ به‌راستی کسانی که امروز نصایح این عالم دلسوز را می‌شنوند و به بهانه‌های گوناگون اجابتش نمی‌کنند، در محضر خداوند چه پاسخی خواهند داشت؟ یا کسانی که او را اجابت کرده‌اند، اما در میدان عمل نقش مؤثری ندارند، چگونه عذر خواهند آورد، هنگامی‌که فرشته‌ی مرگ بیاید و قیامت فرا رسد و ترازو گذاشته شود و دوزخ شعله‌ور گردد؟

سخنان زیر، گوشه‌ای از تذکرات نورانی این عالم عالی‌مقام در باب مرگ است:

«هر جایی که بروید گریبان شما در دست مرگ است و شما را از آن گریزی نیست. نه در قلّه‌های کوه‌ها از آن در امان خواهید بود و نه در زوایای درّه‌ها از آن پنهان. اکنون که فرصتی دارید و می‌توانید، برای آخرت توشه‌ای برگیرید و خود را به کاری وادارید که برایتان سودمند است... بهترین توشه برای آخرت پرهیزکاری است و سودمندترین کار برای شما یاری خلیفه‌ی خداوند؛ چراکه پرهیز از بدی بر انجام خوبی مقدّم است و یاری خلیفه‌ی خداوند از یاری دیگران اولی. زنهار به یاری ستمگران نپردازید تا خون ستمدیدگان را بریزید و جانب فرمان‌روایان را نگیرید تا جانب مهدی را فرو گذارید! چه کسی بدبخت‌تر از کسی است که آخرت خود را به دنیای دیگران می‌فروشد و چه کسی گمراه‌تر از کسی است که گماشته‌ی خود را بر گماشته‌ی خداوند مقدّم می‌سازد؟! حسرت مانند خون، به همه‌ی اجزائش خواهد رسید و پشیمانی مانند پوست، سر تا پایش را فرا خواهد گرفت، هنگامی که مرگ مانند عقاب بر سر او فرود می‌آید و چنگال‌هایش را مانند تیر در جان او فرو می‌برد، تا او را با خود به جهانی ببرد که بس هولناک و محنت‌انگیز است و بازگشتی از آن متصوّر نیست.» (گفتار 26)

«ای برادران! از خواب غفلت بیدار شوید و برای زندگی پس از مرگ اندوخته‌ای فراهم سازید، پیش از آنکه فرصت را از دست بدهید و مانند پاره‌سنگی بر زمین سرد و سخت شوید! نمی‌بینید خویشاوندان خود را که یکی پس از دیگری می‌میرند و به سوی گورها برداشته می‌شوند؟! آیا آنان از گوشت بودند و شما از آهنید یا مرگ را با آنان خصومتی بود و با شما رفاقتی است؟! چنین نیست، بلکه شما نیز مانند آنان می‌خورید و مانند آنان می‌خوابید و مانند آنان محکوم به مرگید؛ در ساعتی که نمی‌دانید از شب است یا از روز یا در نزدیک است یا در دور، ولی می‌دانید که فرا می‌رسد؛ پس همه‌ی بافته‌هاتان را پنبه می‌کند و همه‌ی نقشه‌هاتان را نقش بر آب؛ مانند سفالینه‌ای که ناگهان از دست بیفتد یا آیینه‌ای که سنگ در آن آید؛ با آرزوهایی که از یاد می‌روند و کارهایی که ناتمام می‌مانند و حسرتی که هجوم می‌آورد و وحشتی که مستولی می‌شود! ... باری اکنون که از مرگ گزیری نیست، در حالی بمیرید که برای آخرت کوشانید، نه برای دنیا؛ زیرا کوشش برای آخرت با مرگ به ثمر می‌رسد و کوشش برای دنیا با مرگ بر باد می‌رود!» (گفتار 116)

«دنیا را دوست ندار؛ زیرا دنیا آن را که بیش از همه دوستش داشته، وا گذاشته است. اگر باورت نمی‌آید به گذشتگانت بنگر؛ آن‌هایی که روزگاری در کنارت بودند و امروز اثری از آن‌ها نیست. پس سرگذشت آن‌ها را مرور کن و از عواقب آن‌ها عبرت بگیر؛ زیرا آن‌ها انسان‌هایی چون تو بودند که مرگ گلوشان را گرفت و قبر، اجسادشان را بلعید و زمان، آثارشان را محو کرد. آیا می‌پنداری که آنچه بر سر آن‌ها آمد بر سر تو نخواهد آمد؟! چگونه؟! در حالی که بسیاری از آن‌ها قدرتمندتر از تو و بسیاری دیگر ثروتمندتر از تو بودند و با این حال، قدرت و ثروت‌شان به آن‌ها سودی نرساند و سرانجام به درون درّه‌ی مرگ سرنگون گردیدند. زنهار! معاشرت با زندگان تو را از مردگان غافل نکند، تا با آن‌ها در تحصیل مال مسابقه دهی و در ساختن خانه‌ها و خریدن ابزارها و گرفتن زن‌ها و فرو  رفتن در لذّت‌ها؛ چراکه زندگان، مردگان آینده هستند؛ همچنانکه مردگان، زندگان گذشته‌اند... از مرگ غافل نباش؛ چراکه مرگ از تو غافل نیست و خود را برای آن مهیّا کن؛ چراکه نمی‌دانی در کدامین لحظه سر می‌رسد. آرزوهای دراز را رها کن و در پی خواهش‌های نفس نرو. نه به إقبال دنیا شاد شو و نه از إدبار آن غمگین. مهار خود را از شیطان بگیر و به خلیفه‌ی خداوند در زمین بسپار؛ چرا که شیطان تو را به سوی آتش می‌راند و خلیفه‌ی خداوند در زمین، تو را به سوی بهشت می‌خواند.» (نامه‌ی 2)

دیدگاه‌های دیگر از این نویسنده:

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی
https://www.alkhorasani.com/fa/moshahede-nokte/11571/#Edameye-matlab

علل ناکامی مردم ایران در جنبش‌های اعتراضی سال‌های اخیر

مردم ایران در هفته‌ی آخر آبان ماه (عقرب) سال جاری، روزها و لحظه‌های بسیار سخت و سیاهی را پشت سر گذاشتند؛ روزهایی سراسر تنش و التهاب و خفقان و لحظه‌هایی آکنده از فشار و سرکوب و تحقیر معترضان؛ معترضانی که با جرقّه‌ی گرانی بنزین شعله‌ور شدند و آتش خشمی انباشته و فروخرده را به صحن خیابان‌ها کشاندند و چند روزی مشتی گره کردند و فریادی سر دادند؛ شاید صدایشان به جایی برسد و سبب‌ساز تحوّلاتی تازه گردد!

در روزهایی که گذشت، بسیاری از شهرهای ایران پس از حوادث پی در پی و اعتراضات خیابانی گسترده، با فضایی سنگین و امنیتی و گاه شبیه به حکومت نظامی مواجه شد. برخورد خشن و قهرآمیز از یک سو و قطع سراسری اینترنت به منظور ممانعت جدّی از گردش اطّلاعات و انتقال اخبار از سوی دیگر در دستور کار حکومت قرار گرفت تا به مثابه‌ی دو اهرم خردکننده، اعتراضات را در نطفه خفه کند. بنا بر گزارش‌های مختلف، دست کم بالای صد نفر جان باختند و هزاران نفر زخمی و بازداشت شدند و صدمات و خسارات زیادی به مراکز و اماکن عمومی وارد شد.

از نظر تبلیغاتی اما سران و رؤسای کشور، هم در سطوح بالای حاکمیتی و هم در سطوح دولتی، یک صدا و با تحکّمی حیرت‌انگیز، مردم معترض را با یک چوب راندند و آنان را مشتی اشرارِ مزدور و اوباشِ آشوب طلب خواندند و سعی نمودند با فرافکنی همیشگی، آنان را کسانی غیر از مردم و عناصری مخرّب، وابسته به بیگانگان و اجیر شده از سوی دشمنان معرّفی کنند. طبیعی است که رسانه‌ها و تریبون‌های وابسته به آنان هم این مواضع را چشم بسته تکرار نمودند. چندی بعد هم در تقابل با اعتراضات «غالباً» خودجوش مردم، اعتراضاتی فرمایشی ترتیب دادند و باز با عوام‌گرایی و صحنه‌آرایی دیگری «ملّت حاضر در صحنه» را سازماندهی کردند و به صورتی البته «خودجوش» به میدان آوردند!

پس از گذشت یک هفته، اعتراضات به صورت کامل سرکوب و تبعاً متوقّف شد و برگ دیگری از ناکامی مردم ایران در این حرکت‌های اعتراضی ورق خورد.

اما چیزی که در این جا قابل ذکر است و می‌توان درباره‌ی آن صحبت کرد، بررسی دلایل و عواملی است که به شکست چنین اعتراضات و جنبش‌های مردمی منجر می‌شود. بررسی این عوامل می‌تواند به مثابه‌ی روشن کردن چراغ عبرتی برای آینده و جنبش‌های پیش رو باشد.

از قرار معلوم، شکست این حرکت‌ها در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، معلول عوامل مختلفی است، اما به نظر نگارنده مهم‌ترین عوامل آن به قرار زیر است:

۱ . مداخله‌ی عناصر فاسد و بدنام و تلاش آنان برای مصادره‌ی اعتراضات:

یکی از مهم‌ترین چالش‌ها و آسیب‌ها در اعتراضات دامنه‌داری که با استقبال و همراهی گروه قابل توجّهی از مردم مواجه می‌شود، ورود و دخالت گروهک‌های منحط و منزوی با مبانی و روش‌های غیر قابل دفاع و تلاش آنان برای مصادره‌ی اعتراضات و مطالبات مردم به نفع خود است. امثال این گروه‌ها با اعلام حمایت خود و پا برهنه دویدن در میان حرکت‌های بی‌حاشیه و سالم مردمی، بزرگ‌ترین خسارات و کاری‌ترین صدمات را به این جنبش‌های اعتراضی وارد می‌کنند؛ زیرا از یک سو بهانه‌ی لازم و دستاویز کافی برای سرکوب معترضان را به دست حاکمیّت می‌دهند و از سوی دیگر منجر به گسستگی، چند صدایی و تشتّت صفوف مردم و چند پارگی شعارها و درخواست‌های آنان می‌گردند. به عنوان نمونه، وقتی در وسط معرکه و در اوج اعتراضات، گروهک گمراه، تاریخ مصرف گذشته و بدسابقه‌ای مثل مجاهدین خلق شروع به موضع گیری و پمپاژ تبلیغاتی می‌کند و از این اعتراضات حمایت می‌نماید یا وقتی سلطنت طلبان فاسد از شخصی متوهّم به نام شاهزاده‌ سخن به میان می‌آورند که میان دموکراسی و پادشاهی گیر کرده و خودش هم به درستی نمی‌داند که چه کاره است یا وقتی مقام‌های ارشد ایالات متّحده‌ی آمریکا که خود، دستِ شیطان را از پشت بسته‌اند، در مسأله‌ی اعتراضات ایران مداخله می‌کنند، کاملاً واضح و قابل انتظار است که سیر طبیعی و منطقی اعتراضات مردمی به سوی مطامع سیاسی مستکبران یا توقّعات یکجانبه‌ی طیفی خاص و فرصت‌طلب منحرف شود. با این وصف، برای چنین عناصر دردسرساز و بی‌مصرفی بهتر است که در چنین بزنگاه‌ها و برهه‌های حسّاسی سکوت اختیار کنند و مردم را به حال خود واگذارند و هزینه‌ی اعتراضات را برای مردم بالا نبرند!

۲ . تخریب اماکن و اموال عمومی:

در اعتراضات اخیر شاهد بودیم که صدها بانک، جایگاه سوخت، اتوبوس و به آتش کشیده شد و برخی فروشگاه‌های زنجیره‌ای به غارت رفت و حوادث نامیمونی رخ داد که شکل و شمایل ابتدایی این اعتراضات را تغییر داد و آن را به آشوب و اغتشاش خیابانی و یک شورش تمام عیار شبیه نمود و تبعاً مستمسک لازم برای ورود حکومت به فاز سرکوب و اقدامات خشن نیروهای ضدّ شورش را دست و پا کرد. پر واضح است که این اقدامات نابخردانه و غیر منطقی، نه تنها فایده‌‌ای ندارد و بی‌سرانجام است، بلکه به شدّت آسیب‌زاست و عمر اعتراضات را کم می‌کند و آن را به ضعف و ابتذال می‌کشاند. اگرچه باید این نکته را افزود که طبق برخی گزارش‌ها و روایت‌های موجود، دست کم برخی از این تخریب‌ها و شورش‌ها، توسّط نیروهای وابسته به حکومت و «اراذل اجاره‌ای» یا همان «شعبان ‌بی‌مخ‌های» حکومتی انجام شده و مردم عادی نقشی در آن نداشته‌اند.

۳ . سکوت نخبگان و انفعال شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی:

عدم حمایت قاطع، فوری و شفّاف نخبگان و شخصیت‌های متنفّذ و مؤثّر جامعه، حلقه‌ی مفقوده‌ای است که در سال‌های اخیر، کثیری از اعتصابات و حرکت‌های اعتراضی مردم را با شکست مواجه کرده و عقیم و بی‌نتیجه نموده است؛ خصوصاً نخبگان و شخصیت‌هایی که در داخل ایران قرار دارند و موضع گیری مثبت و دلگرم‌کننده‌ی آنان می‌تواند نقش سازنده و پیش برنده‌ای داشته باشد و دست حکومت در سرکوب گسترده را کوتاه نماید. اما در اعتراضات اخیر، نه تنها شاهد سکوت این دسته از نخبگان، بلکه در مواردی شاهد همراهی آنان با گفتمان حاکم و تأیید سرکوب‌ها و شدّت عمل نظام در مواجهه با مردم بودیم و این مصداق خنجری از پشت به مردم و مطالبات آنان است!

۴ . فقدان رهبری و سازماندهی جریان‌های اعتراضی:

ویژگی بارز اعتراضات اخیر از هم گسیختگی و سردرگمی معترضان، اتّکاء آنان به حرکت‌های ابتکاری و خودجوش، عقده‌گشایی و واکنش‌های هیجانی و حساب نشده، عدم وحدت رویّه و هماهنگی نیروها و بالأخره عدم نظارت بر عملکرد آنان بود. همه‌ی این توصیفات، حاکی از فقدان عنصر رهبری و انضباط و انسجامی است که این عنصر در حرکت‌های اعتراضی ایجاد می‌کند. اما ادّعای برخی تحلیل‌گران مبنی بر آنکه چنین حرکت‌های اعتراضی نیازی به رهبر ندارد یا بدنه‌ی مردم رهبر آن هستند، بیشتر شبیه به شعر یا لفّاظی است و به غرض خالی نبودن عریضه و امید واهی دادن به مردم مطرح می‌شود.

۵ . سکولاریزه شدن اعتراضات و غیر دینی بودن شعارها:

در اعتراضات و اعتصابات مردم ایران در سال‌های اخیر، دیگر شعارهای دینی به گوش نمی‌رسد، بلکه مضمون قاطبه‌ی شعارها یا اعتراض به اوضاع معیشتی است و یا اعتراض‌های تند و رادیکال سیاسی و در غایت امر، انتقادات جدّی و ساختاری به نهاد روحانیت. کاملاً روشن است که مردم، دیگر گزاره‌ها و کلیشه‌های دینی را نمی‌خواهند و نمی‌پسندند و از چند دهه استفاده‌ی ابزاری و بهره برداری مزوّرانه از دین به ستوه آمده‌اند و چه بسا از اصل دین و حکومت دینی هم بیزار شده‌اند! حتّی آن دسته از معترضان که متدیّن و مقیّد به اسلام هستند و چه بسا اعتراضاتشان با انگیزه‌های دینی همراه است، به صورت واضحی ترجیح می‌دهند پای دین را وسط نکشند و رنگ و بوی دینی به اعتراضات خویش ندهند و در این زمینه همرنگ جماعت باشند. این در حالی است که همه‌ی این معترضان -خواه متدیّن و خواه غیر متدیّن- با حکومتی مواجه هستند که نقاب دین بر چهره زده و از کیسه‌ی شریعت خرج می‌کند و با صدای بلند خود را نماینده‌ی دین و پاسدار ارزش‌های دینی و متقابلاً مخالفان و معترضان را ضدّ دین، ساختارشکن و هنجارستیز معرّفی می‌کند.

به هر حال نباید فراموش کرد که علی رغم استبداد جریان حاکم به نام دین و نفرت پراکنی آنان از آدرس اسلام، هنوز جمعیت قابل توجّهی از مردم در ایران، خود را مسلمان و ملتزم به اسلام می‌دانند و با تبلیغات عوام‌فریبانه‌ و مظلوم‌نمایانه‌ی یک حکومت -به اصطلاح- دینی تحت تأثیر قرار می‌گیرند و با جوسازی‌ها و القائات آنان، اعتراضات روی داده را تهدیدی علیه اسلام و اعتقادات خویش و دسیسه‌ای از سوی کافران و دشمنان غربی می‌پندارند؛ اعتراضاتی که یک مشت اراذل و اشرار از خدا بی‌خبر به راه انداخته‌اند و طبیعتاً باید با مشت آهنین و گارد سرکوب با آن مقابله کرد!

اما اگر از یک سو، مردم مظلوم و آزرده و زخم خورده از تزویر ظالمان دست از سوء ظن به اصل دین و گزاره‌های ناب دینی بردارند و عملکرد حاکمان جمهوری اسلامی را از حقیقت دین تفکیک نمایند و از سوی دیگر، معترضان متدیّن هوشیار باشند و دست از این سکوت خسارت بار و نا به جا بردارند و همگی یک صدا با شعارهای کاملاً دینی با محوریت «عدالت اسلامی» و «مهدویت» به جنگ کسانی بروند که ریاکارانه پشت نام اسلام و قرآن و «امام زمان» پنهان شده‌اند، فرصت صحنه آرایی و خیمه شب‌ بازی تبلیغاتی را از دشمنان مردم خواهند گرفت و معادلات را تغییر خواهند داد و تیغه‌ی ماشین سرکوب را کند خواهند نمود؛ همچنانکه این رویّه سایر مردم معتقد و متدیّن را که کمابیش همدلی و همراهی با حاکمان داشته‌اند، بیدار خواهد نمود و از توهّم توطئه رهایی خواهد داد و مانع از آن خواهد شد که بیش از این، مردم در مقابل یکدیگر قرار بگیرند.

اما کماکان این پرسش باقی است که آلترناتیو و راهکار جایگزین برای تدارک این مشکلات و پرهیز از ناکامی‌های بعدی چیست؟ به عبارت دیگر، مردم در تحرّکات اعتراضی خود باید از چه الگویی پیروی کنند که از مداخله‌ی عناصر فاسد، رادیکالیزه شدن، سکوت نخبگان، فقدان رهبری و غیر دینی شدن اعتراضات خویش مصون بمانند؟

پاسخ نگارنده آن است که همه‌ی این چالش‌ها و شکست‌ها به دلیل عبور جامعه از دین، گذر از اسلام و بی‌اعتنایی به نسخه‌ی رهایی‌بخش این شریعت آسمانی برای تحقّق عدالت مطلقه‌ی جهانی بوده است؛ عدالتی که اگرچه آرمانی بلند اما دست یافتنی است و اسلام، مسیر تحقّق آن را به صورتی دقیق و موشکافانه پیش‌بینی و مهندسی کرده است. آری، همگی به خوبی می‌دانیم که مردم ایران دلی چرکین و کامی تلخ دارند و بعد از تجربه‌ی ۴۰ ساله‌ی حکومتِ -به اصطلاح- دینی مارگزیده شده‌اند و از هر چه توصیه‌ی دینی است گریزانند. اما نباید فراموش کرد که رسالتِ «نمایندگان جعلی دین» دقیقاً همین بوده و آنان به صورت پیدا و پنهان با تحریف و مصادره‌ی گزاره‌های دینی و ارائه‌ی تفسیری منحط و کج‌اندیشانه از آن، اسباب وهن دین و انزجار مردم از اسلام را فراهم کردند و جامعه‌ی ایران را به نقطه‌ای رساندند که درباره‌ی دین سکوت اختیار کند و بعد از این، پرونده دین و حکومت دینی برای همیشه در ایران بسته شود! این دامی است که جبهه‌ی نفاق پهن کرده و طبیعی است که نباید گرفتار این دام شد!

با این وصف، هیچ چاره‌ای جز حرکت در مسیر «بازگشت به اسلام» و تلاش برای درک و اجرای «هندسه‌‌ عدالت» نیست؛ عدالتی که حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی در وصف آن می‌فرماید: «دنیای شما جز با عدالت اصلاح نمی‌شود و آخرت شما جز با عدالت سامان نمی‌پذیرد و عدالت جز با حکومت مهدی امکان نمی‌یابد و حکومت مهدی جز با همیاری شما شکل نمی‌گیرد، ولی بیشتر شما نمی‌دانید

 

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی


بسم الله الرحمن الرحیم

در روز‌های اخیر کتابی نواندیشانه و چالش برانگیز در حوزه اسلام‌شناسی با عنوان «بازگشت به اسلام» نوشته «منصور هاشمی خراسانی» در میان فرهیختگان کشور اعمّ از حوزویان و دانشگاهیان منتشر گردیده و واکنش‌های مختلفی را به دنبال داشته است. محتوای این کتاب که با شیوه‌ای علمی و استدلالی و با تکیه بر یقینیات اسلامی و مسلّمات همه مسلمانان از مذاهب گوناگون نوشته شده، نقد قرائت رسمی و رایج از اسلام و ارائه قرائتی متفاوت و فرامذهبی از آن با عنوان اسلام خالص و کامل است.

نویسنده در این کتاب، نخست به تبیین معیار شناخت می‌پردازد و ضرورت، وحدت و بداهت را سه مشخّصه آن می‌شمارد و پس از بررسی‌های بسیار، عقل را مصداق آن می‌داند و تأکید می‌کند که همه شناخت‌ها ناگزیر باید به عقل منتهی شوند. البته او عقل را متفاوت با فلسفه می‌شناسد و معتقد است که معیار شناخت، عقل عقلایی است نه عقل فلسفی. به علاوه او نزاع هزار ساله درباره مبنای حسن و قبح یا خوبی و بدی میان اشاعره و عدلیه را نزاعی لفظی ناشی از بی‌توجهی آنان به تکوینی بودن و تشریعی بودن امر و نهی خداوند می‌شمارد و معتقد است که عقل و شرع هر دو از افعال خداوندند و میان افعال خداوند وحدتی جوهری وجود دارد و مغایرت و منافاتی نیست.

پس از آن او به تبیین موانع شناخت می‌پردازد و جهل، تقلید، اهواء نفسانی، دنیاگرایی، تعصّب، تکبّر و خرافه‌گرایی را از مهم‌ترین مصادیق آن ذکر می‌کند و در ذیل آن‌ها به آسیب‌شناسی تاریخی عقاید و اعمال مسلمانان و نقد مبانی فکری آنان از بعد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون می‌پردازد و بدعت‌ها و انحرافات رایج و مصائب و معضلات جهان اسلام را تشریح و ریشه‌یابی می‌کند.

او در بخشی از کتاب خود، عدم شناخت صحیح و کامل مسلمانان از اسلام را مهم‌ترین عامل اختلاف و انحراف آنان می‌داند و اسباب و خاستگاه‌های مختلفی را برای آن ذکر می‌کند؛ هم چنان که عدم شناخت صحیح و کامل آنان از یکدیگر و از دشمنانشان را عواملی دیگر برای آن می‌داند.

از موضوعات مهمّی که در این کتاب به چالش کشیده شده، تقلید است. نویسنده تقلید از گذشتگان و تقلید از حاکمان ظالم به معنای پیروی از آن‌ها را از اسباب انحطاط فرهنگ اسلامی می‌شمارد و قیام مسلمانان بر ضدّ حکومت‌های مستبد و وابسته اگرچه متظاهر به اسلام باشند را مشروع می‌داند؛ هم چنان که تقلید از کافران به معنای تبعیّت از اندیشه‌ها و الگو‌های غیر اسلامی را نه تنها باعث پیشرفت مادّی و دنیوی مسلمانان نمی‌شمارد، بلکه باعث سقوط فرهنگ و تمدن آنان می‌داند. به علاوه او تقلید از اکثریت مردم را نیز نادرست می‌انگارد و پس از ردّ اعتبار اجماع و شهرت به مثابه دلایلی شرعی با توجه به ظنّی بودن آن‌ها، انتقاداتی را از لحاظ نظری بر دموکراسی وارد می‌کند و آن را خصوصاً در جوامعی که اکثریت مردم از رشد عقلی کافی برخوردار نیستند، ناکارآمد می‌شمارد.

او هم چنین تقلید از عالمان را به این دلیل که مفید ظنّ است و ظنّ در اسلام حجّیت ندارد، رد می‌کند و آن را یکی از عوامل اختلاف مسلمانان از دیرباز تاکنون می‌شمارد. سپس اجتهاد به معنای مصطلح که استنباط حکم از ادله ظنّی است را نیز با توجه به عدم اعتبار ادله ظنّی در اسلام صحیح نمی‌داند و یافتن راهکاری دیگر برای دست یافتن به یقین را ضروری می‌شماردروشن است که این دیدگاه‌ نوگرایانه و متفاوت نویسنده، هرچند می‌تواند پیامدها و واکنش‌های سیاسی فراوانی را در برخی کشورها به دنبال داشته باشد، در چهارچوبی علمی و استدلالی مطرح شده و فاقد جهت‌گیری سیاسی است.

در ادامه نویسنده به نقد نظریه ولایت مطلقه فقیه از لحاظ مبنایی می‌پردازد و آن را غلوّی درباره عالمان می‌شمارد و امکان آن را از حیث عقلی منتفی می‌داند؛ چراکه به باور نویسنده اطاعت بی‌‌قید و شرط از کسی که ممکن است خواسته یا ناخواسته به غیر حق فرمان دهد بر خلاف حکم عقل و شرع است. هم چنین به عنوان پیامدهای باور به ولایت مطلقه فقیه، اطاعت بی چون و چرا از غیرمعصوم و واگذاردن اختیارات معصوم به او را عادتاً منشأ فتنه‌های گوناگون و مفاسد بزرگی چون استبداد سیاسی می‌داند و این را دلیلی دیگر بر لزوم اجتناب از این باور می‌شمارد. روشن است که این دیدگاه انتقادی نویسنده نیز هرچند واکنش‌های سیاسی و امنیتی شدیدی را در برخی کشورهای اهل تشیّع به همراه داشته، دیدگاهی کاملاً علمی و از سنخ دیدگاه عالمان بزرگ و مشهور آن‌ها مانند شیخ انصاری، آخوند خراسانی و ابو القاسم خویی است و به هیچ وجه جهت‌گیری سیاسی و ضدّ امنیتی ندارد.

نویسنده در ادامه خرافه‌گرایی را عاملی تأثیرگذار بر روی عقاید و اعمال مسلمانان می‌شمارد و از برخی اهل تصوّف به خاطر ترویج آن انتقاد می‌کند و نقش آنان را در گسترش عقل‌ستیزی و دین‌ورزی ذوقی و شاعرانه میان مسلمانان برجسته می‌داند. او هم چنین بسیاری از شاعران را به سبب سرودن اشعاری زیبا اما نادرست و مخالف با آموزه‌های پیامبران نکوهش می‌کند و آنان را مانند ساحران از رقیبان و دشمنان پیامبران می‌شمارد که با «زخرف القول» و «لهو الحدیث» مردمان را از راه خداوند باز می‌دارند.

موضوع بنیادین و مهمّ دیگری که منصور هاشمی خراسانی در کتاب متفاوت و چالش برانگیز «بازگشت به اسلام» به آن پرداخته، موضوع حکومت اسلامی است. از نگاه او حکومت بر مردم تنها برای خداوند است و کسی جز او حقّ حاکمیت بر آن‌ها را ندارد و او حاکمیت خود بر آن‌ها را از طریق گرفتن یک نایب یا به اصطلاح «خلیفه» إعمال می‌کند. با این وصف، مبنای شکل‌گیری حکومت اسلامی و مشروعیت سیاسی آن، اذن خاصّ و قطعی خداوند است که برای هیچ یک از حاکمان کنونی در جهان اسلام وجود ندارد و از این رو، حکومت هیچ یک از آنان در حال حاضر حکومت اسلامی شمرده نمی‌شود. او نیاز حکومت اسلامی به انتصاب خاصّ و قطعی حاکم از جانب خداوند را از مسائل واضح و ضروری در اسلام و سایر ادیان ابراهیمی می‌شمارد و معتقد است که مناقشه و بحث درباره آن معنا ندارد. البته نویسنده برخلاف همه عالمان مسلمان از همه مذاهب اسلامی، دسترسی مردم به چنین حاکمی را ممکن می‌داند و معتقد است که علت عدم دسترسی آن‌ها به چنین حاکمی، بر خلاف تصور آن‌ها حکمت خداوند نیست، بلکه تقصیر آن‌ها در تأمین شرایط لازم برای دسترسی به اوست و هرگاه آن‌ها این شرایط را در فرایندی کاملاً عادی و متعارف تأمین کنند، دسترسی به او برای آن‌ها تحقق می‌یابد. با این وصف، عدم دسترسی آن‌ها به او عذری برای اختیار حاکمی جز او شمرده نمی‌شود؛ چراکه از یک سو با توجه به امکان دسترسی آن‌ها به حاکم منصوب از جانب خداوند، ضرورتی برای اختیار حاکمی دیگر وجود ندارد و از سوی دیگر عدم دسترسی آن‌ها به این حاکم، ناشی از تقصیر خود آن‌هاست و از این رو، نمی‌تواند عذری برای اختیار حاکمی دیگر توسط آن‌ها شمرده شود، اگرچه به حسب ظاهر چاره‌ای از این کار نداشته باشند. به این ترتیب، حکومت اسلامی تنها با حاکمیت خلیفه خداوند در زمین امکان می‌یابد و حاکمیت خلیفه خداوند در زمین نیز تنها با اراده و اختیار مردم ممکن است.

خراسانی در جای دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اقامه اسلام را تنها به صورت خالص و کامل مفید و کارآمد می‌شمارد و معتقد است که اقامه بخشی از آن به تنهایی یا در کنار چیزی خارج از آن، نه تنها مفید و کارآمد نیست، بلکه می‌تواند زیانبار و خطرناک باشد و این بر خلاف تصور بیشتر مسلمانان است که می‌پندارند اقامه بخشی از اسلام نیز مطلوب و مؤثر است. او اسلام را به دستگاهی واحد با اجزائی به هم پیوسته تشبیه می‌کند که اگر یک جزء آن کار نکند سایر اجزاء آن نیز کارایی خود را از دست می‌دهند و کلّ دستگاه از کار می‌افتد. بنابراین مسلمانان چاره‌ای جز اقامه کلّ اسلام به صورت خالص ندارند و این کاری است که تنها با تعلیم خلیفه خداوند در زمین ممکن است.

یکی دیگر از موضوعات بنیادین و چالش برانگیز در این کتاب آن است که نویسنده، اجرای حدود و مجازات‌های اسلامی را مشروط به اجرای کلّ احکام عمومی و سیاسی اسلام می‌داند و معتقد است که تشریع این حدود و مجازات‌ها با نظر به حاکمیت خلیفه خداوند در زمین انجام شده و متناسب با زمان و مکانی است که همه احکام اسلام به مثابه عواملی بازدارنده اجرا می‌شود. بنابراین، اجرای این حدود و مجازات‌ها در زمان و مکانی دیگر، عادلانه و متناسب نیست؛ خصوصاً با توجه به این که از نگاه نویسنده، احکام اسلام به یکدیگر وابسته و پیوسته‌اند و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند. روشن است که این دیدگاه نیز هرچند چالش عظیمی در علم حقوق و مبنای اجرای قوانین کیفری برمی‌انگیزد، دیدگاهی کاملاً علمی است و از مبانی فکری خاصّ نویسنده نشأت می‌گیرد.

منصور هاشمی در بخش دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اختلاف مسلمانان، حاکمیت غیر خداوند، آمیزش با ملل و فرهنگ‌های غیر اسلامی، پیدایش مذاهب و رقابت آن‌ها با یکدیگر، انحطاط اخلاقی و ممانعت دشمنان را از مهم‌ترین موانع اقامه اسلام خالص و کامل بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون می‌داند و درباره هر یک به تفصیل و با نگاهی تاریخی، آسیب‌شناسانه و فرامذهبی سخن می‌گوید.

او هم‌چنین حدیث‌گرایی را یکی از موانع شناخت اسلام خالص و کامل و اقامه آن توسط مسلمانان می‌شمارد؛ چراکه به نظر او حدیث به معنای خبری ظنّی از سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با توجه به معتبر نبودن ظنّ در اسلام، اعتباری ندارد و استناد به آن برای استنباط عقیده یا حکم کافی نیست. او معتقد است که استثنا کردن ظنّ ناشی از حدیث از سایر ظنون، دلیلی ندارد؛ چراکه معتبر نبودن ظن، از احکام عقلی است و احکام عقلی استثنا نمی‌پذیرند. از این رو، تنها حدیث متواتر که راویان آن فراوان باشند و باعث یقین شود معتبر است و این در حالی است که چنین حدیثی بسیار اندک است و به اندازه کافی در دسترس نیست. با این حال، از نگاه نویسنده راه حلّ این معضل، رجوع به حدیث غیر متواتر نیست، بلکه رجوع به خلیفه خداوند در زمین است و اگر رجوع به او در زمان حاضر امکان ندارد، به خاطر تقصیر مردم در تأمین مقدمات آن است و از این رو، عذری برای آن‌ها جهت رجوع به حدیث غیر متواتر نیست. هاشمی خراسانی معتقد است که مردم با تقصیر خود در تأمین مقدمات لازم برای دسترسی به خلیفه خداوند در زمین، خود را بی‌چاره ساخته‌اند و این بی‌چارگی آن‌ها از جانب خداوند نیست تا با لطف او منافات داشته باشد. با این حال، او معتقد است که امکان خروج از این بی‌چارگی برای آن‌ها وجود دارد؛ چراکه دسترسی آن‌ها به خلیفه خداوند در زمین، هرگاه امنیّت او توسط آن‌ها تضمین شود، ممکن است؛ هم چنان که حاکمیت او بر آن‌ها هرگاه طلب، اعانت و اطاعت او توسط آن‌ها تضمین شود، امکان دارد.

منصور در بخش دیگری از کتاب خود، اسلام را به معنای تسلیم بودن در برابر خداوند می‌داند که در تصدیق آخرین پیامبر او تجلّی می‌یابد و معتقد است که پیروان هر پیامبر تا قبل از پیامبر بعدی مسلمان شمرده می‌شوند و بعد از پیامبر بعدی هرگاه او را تصدیق کنند بر اسلام خود باقی می‌مانند و هرگاه او را تکذیب کنند از اسلام خود مرتدّ می‌شوند. نویسنده در این بخش از کتاب خود، پس از معرفی آخرین پیامبر خداوند و اثبات پیامبری او، جایگاه قرآن و سنّت را تبیین می‌کند و به نکات بسیار مهم و بنیادینی در این باره توجه می‌دهد. یکی از این نکات عدم امکان نسخ، تخصیص و تعمیم قرآن با سنّت است؛ با توجه به این که شأن سنّت تنها تبیین قرآن است و نمی‌تواند به هیچ وجه با آن تعارضی داشته باشد؛ هم چنان که در غالب موارد ظنّی است و توانایی تعارض با قرآن که یقینی است را ندارد؛ بلکه در موارد متواتر نیز به اندازه قرآن متواتر نیست و از این رو، در عرض آن قرار نمی‌گیرد.

نویسنده در بخش دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام» سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را برای همیشه معتبر و قابل پیروی می‌داند، ولی معتقد است که دسترسی یقینی به آن عمدتاً برای اهل زمان آن حضرت ممکن است و برای آیندگان ممکن نیست. از این رو، آیندگان به مرجع دیگری برای یقین به سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیازمندند و آن مرجع، خلیفه خداوند در زمین است که نایب پیامبر در تطبیق احکام خداوند شمرده می‌شود و علی‌القاعده مانند قرآن همیشه در دسترس مردم است. نویسنده پس از بررسی نصوص قطعی اسلامی شامل آیات قرآن و احادیث متواتر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با شیوه‌ای بدیع و قانع کننده برای عموم مسلمانان و برکنار از هرگونه جهت‌گیری مذهبی اثبات می‌کند که خلفای پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دوازده تن از اهل بیت او هستند که سه نفر آغازین آن‌ها علی، حسن و حسین هستند و آخرین آن‌ها مهدی است. او سپس به بررسی جایگاه مهدی و نقش او در تحقق آرمان اسلام که عدالت جهانی است می‌پردازد و در این باره ظرائف و دقائقی را مطرح می‌کند که کاملاً بدیع و بی‌سابقه است. به عنوان نمونه، او بر خلاف دیگران که پیدایش و ظهور مهدی را بسته به اراده و اقدام ابتدایی خداوند و تابع حکمت و مصلحت او می‌پندارند، آن را بسته به اراده و اقدام ابتدایی مردم و تابع اختیار و آمادگی آن‌ها می‌داند و با صراحت و قاطعیت عجیبی معتقد است که دسترسی آن‌ها به مهدی ممکن است و با این وصف، آن‌ها باید تنها به حفاظت، اعانت و اطاعت از او بیندیشند و نباید خود را به حفاظت، اعانت و اطاعت از غیر او در هر لوایی که باشد سرگرم سازند.

هاشمی در ادامه کتاب خود، به تبیین مهم‌ترین اصل اسلام یعنی توحید می‌پردازد و آن را به سه قسم توحید در تکوین، تشریع و تحکیم یا حاکمیت تقسیم می‌کند و هر یک را به تفصیل توضیح می‌دهد. سپس به معرفی سایر اصول عقاید و مبانی احکام اسلام می‌پردازد و هر یک را با منهجی متفاوت و خاص، بازتعریف می‌کند و به عنوان نمونه، ابواب جدیدی را درباره زکات، حج و جهاد به روی اهل فقه می‌گشاید که از هر یک ابواب دیگری گشوده می‌شود.

به این ترتیب او با استناد به اقتضائات روشن عقلی و استشهاد به نصوص قطعی شرعی که چیزی جز آیات قرآن و احادیث متواتر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیست، عقاید و احکام اسلام را بازتعریف می‌کند و قرائت جدید و کاملاً متفاوتی را از آن ارائه می‌دهد که می‌تواند یک مکتب و ایدئولوژی اسلامی شمرده شود و انقلابی را در نگرش و رویکرد مسلمانان جهان به وجود آورد و زمینه‌ساز وحدت و همگرایی آنان در آینده نزدیک و تحولاتی عظیم و بنیادین در ساختارهای سیاسی و فرهنگی آنان باشد.

ما مطالعه این کتاب متفاوت و تأثیر‌گذار را به همه مسلمانان جهان خصوصاً اهل علم توصیه می‌کنیم و از مسؤولان کشورهای اسلامی توقع داریم که با رعایت آزادی اندیشه و بیان و التزام عملی به اخلاق اسلامی، بردباری و سعه صدر لازم در مواجهه با آن را نشان دهند و از برخوردهای شتابزده و غیر منطقی با اندیشه و اندیشه‌وران بپرهیزند.


منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی
https://www.alkhorasani.com/fa/moshahede-maghaleh/2956/#Edameye-matlab

تمسّک به ثقلین، تنها راه نجات بشر از ظلم و جور!

﴿قُلْ یَآ أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ کَلِمَةٍ سَوَآءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾⁦⁩⁦⁦1⃣⁩؛

«بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است و اینکه جز خدای یگانه را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی را اربابانی به جای‌ خدا نگیرد. پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما تسلیم هستیم!«

حضرت موسی علیه السلام به بنی اسرائیل بشارت ظهور پیامبری از میان برادرانشان را داد که باید از او اطاعت کنند⁦2⃣⁩. مسلّم است که این پیامبر، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است؛ چراکه تورات، حضرت اسماعیل علیه السلام را برادر بنی اسرائیل معرّفی کرده و پیامبری که از نسل حضرت اسماعیل علیه السلام مبعوث شده، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است، نه حضرت عیسی علیه السلام!
 چندی پیش خبری منتشر شد مبنی بر اینکه فرقه‌ی یهودی لو طاهر، خسته از آزار صهیونیست‌ها، با ارسال بیعت‌نامه‌ای به رهبر ایران آقای خامنه‌ای، درخواست پناهندگی سیاسی کرده‌اند!
 ظاهراً سردمداران کفر و الحاد که بیشترشان مدّعی پیروی از آئین موسی علیه السلام، امّا تابع عرفان شیطانی کابالا هستند، نه تنها با پیروان سایر ادیان توحیدی و موحّدان سر ناسازگاری دارند، بلکه به یهودیان معتقد و ملتزم به آیین و اصول خود نیز رحم نمی‌کنند! چنین رویکردی از شیطان‌پرستان پلید دور از انتظار نیست، امّا مدّعیان توحید و یکتاپرستی اگر به اقتضای ایمان و توحید عمل می‌کردند، سرنوشتی بهتر داشتند؛ چنانکه خداوندﷻ آن را وعده داده است⁦⁦⁦3⃣⁩⁩⁩؛ بنابراین اندوه و ترس موجود، ناشی از تزلزل ایمان و نقص در عمل می‌باشد.

 پیروان ادیان ابراهیمی اگر حقیقتاً در دعوی خود صادق باشند و بخواهند به فحوای کتب آسمانی‌شان عمل کنند، می‌بایست بر مبنای‌ پیش‌بینی کتاب و اوامر پیامبرانشان علیهم السلام، اولاً به آخرین پیامبر، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم، ایمان بیاورند و ثانیاً در پی شناخت و یاری واپسین منجی بشریت باشند.

 این در حالی است که ایشان نه تنها بر پیروی از آئین پر از تحریف خویش پای می‌فشرند، بلکه در کوران مشکلات و گرفتاری‌ها به جای روی آوردن به خلیفه‌ی معصوم وعده داده شده، به غیر او پناه می‌برند. گویا تجربه‌ی تلخ فرارهای متعدّد از فرعون‌ها را از یاد برده‌اند؛ گویا فراموش کرده‌اند که در طول تاریخ، هیچ یک از حکومت‌ها و حاکمانی که مأذون و منصوب از جانب خداوند نبودند، توان خشکاندن ریشه‌ی ظلم و برقراری عدالت را نداشتند!

اگرچه درخواست یاری از حکومتی که معتقد به آخرین پیامبر خداوند و دین او هستند، ممکن است درمانی کوتاه‌مدّت به همراه داشته باشد، امّا آنچه که موجب رهایی آنان، بلکه نوع بشر از ظلم و جور می‌شود، روی آوردن به کسی است که همه‌ی پیامبران الهی وعده‌ی آمدن او و سیطره‌ی عدالت‌گسترش بر تمام جهان را داده‌اند؛ کسی که به فرموده‌ی آخرین و برترین پیامبر، «زمین را از عدل و داد پر می‌کند، همانطور که از ظلم و جور پر شده است»!
امروز دردهای بشریت، تنها یک درمان دارد و آن «مهدی علیه السلام» است و راه رسیدن به او از مسیر «تمسّک به ثقلین» می‌گذرد. فلذا بر اساس آنچه که گفته شد، لازم است که تمام موحّدان جهان، ثقلین را شناخته و به آن روی بیاورند و تا تحقّق کامل آن در سرتاسر جهان، بر جای خود آرام نگیرند.

این راهی که جناب علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه‌ الله تعالی، به روشنی بر آن تأکید دارند و می‌فرمایند:
⁦⁩<مردم را از امامی عادل از ذرّیّه‌ی ابراهیم علیه السلام که خداوند او را قرار داده است، چاره‌ای نیست و این عهدی است که خداوند با او بسته است هنگامی که او را با کلماتی آزمود، پس آن‌ها را به پایان رساند: «فرمود: هرآینه من تو را امامی برای مردم قرار دهنده‌ام، گفت: و از ذرّیّه‌ام نیز، فرمود: عهد من به ستمکاران نمی‌رسد» (بقره/ 124)، پس هر کس بمیرد در حالی که این امام را نمی‌شناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است!>⁦⁦⁦4⃣⁩
 باشد که یکتاپرستان جهان با گردآمدن حول سخنی که میان آنان یکسان است، زمینه‌ی تحقّق ملکوت خداوند روی زمین را فراهم سازند، ان شاءالله.
--------------------
 پانوشت‌ها:
⁦1⃣⁩ آل عمران/۶۴
⁦2⃣⁩ کتاب مقدّس، عهد عتیق، سفر تثنیه، ب ۱۸: آیات ۱۵، ۱۷، ۱۸ و ۱۹
⁦3⃣⁩ چنانکه در بقره/٦٢ فرموده است.
⁦4⃣⁩ پایگاه اطلاع رسانی معظم له؛ گفتار کد ۷