مردم ایران در هفتهی آخر آبان ماه (عقرب) سال جاری، روزها و لحظههای بسیار سخت و سیاهی را پشت سر گذاشتند؛ روزهایی سراسر تنش و التهاب و خفقان و لحظههایی آکنده از فشار و سرکوب و تحقیر معترضان؛ معترضانی که با جرقّهی گرانی بنزین شعلهور شدند و آتش خشمی انباشته و فروخرده را به صحن خیابانها کشاندند و چند روزی مشتی گره کردند و فریادی سر دادند؛ شاید صدایشان به جایی برسد و سببساز تحوّلاتی تازه گردد!
در روزهایی که گذشت، بسیاری از شهرهای ایران پس از حوادث پی در پی و اعتراضات خیابانی گسترده، با فضایی سنگین و امنیتی و گاه شبیه به حکومت نظامی مواجه شد. برخورد خشن و قهرآمیز از یک سو و قطع سراسری اینترنت به منظور ممانعت جدّی از گردش اطّلاعات و انتقال اخبار از سوی دیگر در دستور کار حکومت قرار گرفت تا به مثابهی دو اهرم خردکننده، اعتراضات را در نطفه خفه کند. بنا بر گزارشهای مختلف، دست کم بالای صد نفر جان باختند و هزاران نفر زخمی و بازداشت شدند و صدمات و خسارات زیادی به مراکز و اماکن عمومی وارد شد.
از نظر تبلیغاتی اما سران و رؤسای کشور، هم در سطوح بالای حاکمیتی و هم در سطوح دولتی، یک صدا و با تحکّمی حیرتانگیز، مردم معترض را با یک چوب راندند و آنان را مشتی اشرارِ مزدور و اوباشِ آشوب طلب خواندند و سعی نمودند با فرافکنی همیشگی، آنان را کسانی غیر از مردم و عناصری مخرّب، وابسته به بیگانگان و اجیر شده از سوی دشمنان معرّفی کنند. طبیعی است که رسانهها و تریبونهای وابسته به آنان هم این مواضع را چشم بسته تکرار نمودند. چندی بعد هم در تقابل با اعتراضات «غالباً» خودجوش مردم، اعتراضاتی فرمایشی ترتیب دادند و باز با عوامگرایی و صحنهآرایی دیگری «ملّت حاضر در صحنه» را سازماندهی کردند و به صورتی البته «خودجوش» به میدان آوردند!
پس از گذشت یک هفته، اعتراضات به صورت کامل سرکوب و تبعاً متوقّف شد و برگ دیگری از ناکامی مردم ایران در این حرکتهای اعتراضی ورق خورد.
اما چیزی که در این جا قابل ذکر است و میتوان دربارهی آن صحبت کرد، بررسی دلایل و عواملی است که به شکست چنین اعتراضات و جنبشهای مردمی منجر میشود. بررسی این عوامل میتواند به مثابهی روشن کردن چراغ عبرتی برای آینده و جنبشهای پیش رو باشد.
از قرار معلوم، شکست این حرکتها در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، معلول عوامل مختلفی است، اما به نظر نگارنده مهمترین عوامل آن به قرار زیر است:
۱ . مداخلهی عناصر فاسد و بدنام و تلاش آنان برای مصادرهی اعتراضات:
یکی از مهمترین چالشها و آسیبها در اعتراضات دامنهداری که با استقبال و همراهی گروه قابل توجّهی از مردم مواجه میشود، ورود و دخالت گروهکهای منحط و منزوی با مبانی و روشهای غیر قابل دفاع و تلاش آنان برای مصادرهی اعتراضات و مطالبات مردم به نفع خود است. امثال این گروهها با اعلام حمایت خود و پا برهنه دویدن در میان حرکتهای بیحاشیه و سالم مردمی، بزرگترین خسارات و کاریترین صدمات را به این جنبشهای اعتراضی وارد میکنند؛ زیرا از یک سو بهانهی لازم و دستاویز کافی برای سرکوب معترضان را به دست حاکمیّت میدهند و از سوی دیگر منجر به گسستگی، چند صدایی و تشتّت صفوف مردم و چند پارگی شعارها و درخواستهای آنان میگردند. به عنوان نمونه، وقتی در وسط معرکه و در اوج اعتراضات، گروهک گمراه، تاریخ مصرف گذشته و بدسابقهای مثل مجاهدین خلق شروع به موضع گیری و پمپاژ تبلیغاتی میکند و از این اعتراضات حمایت مینماید یا وقتی سلطنت طلبان فاسد از شخصی متوهّم به نام شاهزاده سخن به میان میآورند که میان دموکراسی و پادشاهی گیر کرده و خودش هم به درستی نمیداند که چه کاره است یا وقتی مقامهای ارشد ایالات متّحدهی آمریکا که خود، دستِ شیطان را از پشت بستهاند، در مسألهی اعتراضات ایران مداخله میکنند، کاملاً واضح و قابل انتظار است که سیر طبیعی و منطقی اعتراضات مردمی به سوی مطامع سیاسی مستکبران یا توقّعات یکجانبهی طیفی خاص و فرصتطلب منحرف شود. با این وصف، برای چنین عناصر دردسرساز و بیمصرفی بهتر است که در چنین بزنگاهها و برهههای حسّاسی سکوت اختیار کنند و مردم را به حال خود واگذارند و هزینهی اعتراضات را برای مردم بالا نبرند!
۲ . تخریب اماکن و اموال عمومی:
در اعتراضات اخیر شاهد بودیم که صدها بانک، جایگاه سوخت، اتوبوس و… به آتش کشیده شد و برخی فروشگاههای زنجیرهای به غارت رفت و حوادث نامیمونی رخ داد که شکل و شمایل ابتدایی این اعتراضات را تغییر داد و آن را به آشوب و اغتشاش خیابانی و یک شورش تمام عیار شبیه نمود و تبعاً مستمسک لازم برای ورود حکومت به فاز سرکوب و اقدامات خشن نیروهای ضدّ شورش را دست و پا کرد. پر واضح است که این اقدامات نابخردانه و غیر منطقی، نه تنها فایدهای ندارد و بیسرانجام است، بلکه به شدّت آسیبزاست و عمر اعتراضات را کم میکند و آن را به ضعف و ابتذال میکشاند. اگرچه باید این نکته را افزود که طبق برخی گزارشها و روایتهای موجود، دست کم برخی از این تخریبها و شورشها، توسّط نیروهای وابسته به حکومت و «اراذل اجارهای» یا همان «شعبان بیمخهای» حکومتی انجام شده و مردم عادی نقشی در آن نداشتهاند.
۳ . سکوت نخبگان و انفعال شخصیتهای سیاسی و اجتماعی:
عدم حمایت قاطع، فوری و شفّاف نخبگان و شخصیتهای متنفّذ و مؤثّر جامعه، حلقهی مفقودهای است که در سالهای اخیر، کثیری از اعتصابات و حرکتهای اعتراضی مردم را با شکست مواجه کرده و عقیم و بینتیجه نموده است؛ خصوصاً نخبگان و شخصیتهایی که در داخل ایران قرار دارند و موضع گیری مثبت و دلگرمکنندهی آنان میتواند نقش سازنده و پیش برندهای داشته باشد و دست حکومت در سرکوب گسترده را کوتاه نماید. اما در اعتراضات اخیر، نه تنها شاهد سکوت این دسته از نخبگان، بلکه در مواردی شاهد همراهی آنان با گفتمان حاکم و تأیید سرکوبها و شدّت عمل نظام در مواجهه با مردم بودیم و این مصداق خنجری از پشت به مردم و مطالبات آنان است!
۴ . فقدان رهبری و سازماندهی جریانهای اعتراضی:
ویژگی بارز اعتراضات اخیر از هم گسیختگی و سردرگمی معترضان، اتّکاء آنان به حرکتهای ابتکاری و خودجوش، عقدهگشایی و واکنشهای هیجانی و حساب نشده، عدم وحدت رویّه و هماهنگی نیروها و بالأخره عدم نظارت بر عملکرد آنان بود. همهی این توصیفات، حاکی از فقدان عنصر رهبری و انضباط و انسجامی است که این عنصر در حرکتهای اعتراضی ایجاد میکند. اما ادّعای برخی تحلیلگران مبنی بر آنکه چنین حرکتهای اعتراضی نیازی به رهبر ندارد یا بدنهی مردم رهبر آن هستند، بیشتر شبیه به شعر یا لفّاظی است و به غرض خالی نبودن عریضه و امید واهی دادن به مردم مطرح میشود.
۵ . سکولاریزه شدن اعتراضات و غیر دینی بودن شعارها:
در اعتراضات و اعتصابات مردم ایران در سالهای اخیر، دیگر شعارهای دینی به گوش نمیرسد، بلکه مضمون قاطبهی شعارها یا اعتراض به اوضاع معیشتی است و یا اعتراضهای تند و رادیکال سیاسی و در غایت امر، انتقادات جدّی و ساختاری به نهاد روحانیت. کاملاً روشن است که مردم، دیگر گزارهها و کلیشههای دینی را نمیخواهند و نمیپسندند و از چند دهه استفادهی ابزاری و بهره برداری مزوّرانه از دین به ستوه آمدهاند و چه بسا از اصل دین و حکومت دینی هم بیزار شدهاند! حتّی آن دسته از معترضان که متدیّن و مقیّد به اسلام هستند و چه بسا اعتراضاتشان با انگیزههای دینی همراه است، به صورت واضحی ترجیح میدهند پای دین را وسط نکشند و رنگ و بوی دینی به اعتراضات خویش ندهند و در این زمینه همرنگ جماعت باشند. این در حالی است که همهی این معترضان -خواه متدیّن و خواه غیر متدیّن- با حکومتی مواجه هستند که نقاب دین بر چهره زده و از کیسهی شریعت خرج میکند و با صدای بلند خود را نمایندهی دین و پاسدار ارزشهای دینی و متقابلاً مخالفان و معترضان را ضدّ دین، ساختارشکن و هنجارستیز معرّفی میکند.
به هر حال نباید فراموش کرد که علی رغم استبداد جریان حاکم به نام دین و نفرت پراکنی آنان از آدرس اسلام، هنوز جمعیت قابل توجّهی از مردم در ایران، خود را مسلمان و ملتزم به اسلام میدانند و با تبلیغات عوامفریبانه و مظلومنمایانهی یک حکومت -به اصطلاح- دینی تحت تأثیر قرار میگیرند و با جوسازیها و القائات آنان، اعتراضات روی داده را تهدیدی علیه اسلام و اعتقادات خویش و دسیسهای از سوی کافران و دشمنان غربی میپندارند؛ اعتراضاتی که یک مشت اراذل و اشرار از خدا بیخبر به راه انداختهاند و طبیعتاً باید با مشت آهنین و گارد سرکوب با آن مقابله کرد!
اما اگر از یک سو، مردم مظلوم و آزرده و زخم خورده از تزویر ظالمان دست از سوء ظن به اصل دین و گزارههای ناب دینی بردارند و عملکرد حاکمان جمهوری اسلامی را از حقیقت دین تفکیک نمایند و از سوی دیگر، معترضان متدیّن هوشیار باشند و دست از این سکوت خسارت بار و نا به جا بردارند و همگی یک صدا با شعارهای کاملاً دینی با محوریت «عدالت اسلامی» و «مهدویت» به جنگ کسانی بروند که ریاکارانه پشت نام اسلام و قرآن و «امام زمان» پنهان شدهاند، فرصت صحنه آرایی و خیمه شب بازی تبلیغاتی را از دشمنان مردم خواهند گرفت و معادلات را تغییر خواهند داد و تیغهی ماشین سرکوب را کند خواهند نمود؛ همچنانکه این رویّه سایر مردم معتقد و متدیّن را که کمابیش همدلی و همراهی با حاکمان داشتهاند، بیدار خواهد نمود و از توهّم توطئه رهایی خواهد داد و مانع از آن خواهد شد که بیش از این، مردم در مقابل یکدیگر قرار بگیرند.
اما کماکان این پرسش باقی است که آلترناتیو و راهکار جایگزین برای تدارک این مشکلات و پرهیز از ناکامیهای بعدی چیست؟ به عبارت دیگر، مردم در تحرّکات اعتراضی خود باید از چه الگویی پیروی کنند که از مداخلهی عناصر فاسد، رادیکالیزه شدن، سکوت نخبگان، فقدان رهبری و غیر دینی شدن اعتراضات خویش مصون بمانند؟
پاسخ نگارنده آن است که همهی این چالشها و شکستها به دلیل عبور جامعه از دین، گذر از اسلام و بیاعتنایی به نسخهی رهاییبخش این شریعت آسمانی برای تحقّق عدالت مطلقهی جهانی بوده است؛ عدالتی که اگرچه آرمانی بلند اما دست یافتنی است و اسلام، مسیر تحقّق آن را به صورتی دقیق و موشکافانه پیشبینی و مهندسی کرده است. آری، همگی به خوبی میدانیم که مردم ایران دلی چرکین و کامی تلخ دارند و بعد از تجربهی ۴۰ سالهی حکومتِ -به اصطلاح- دینی مارگزیده شدهاند و از هر چه توصیهی دینی است گریزانند. اما نباید فراموش کرد که رسالتِ «نمایندگان جعلی دین» دقیقاً همین بوده و آنان به صورت پیدا و پنهان با تحریف و مصادرهی گزارههای دینی و ارائهی تفسیری منحط و کجاندیشانه از آن، اسباب وهن دین و انزجار مردم از اسلام را فراهم کردند و جامعهی ایران را به نقطهای رساندند که دربارهی دین سکوت اختیار کند و بعد از این، پرونده دین و حکومت دینی برای همیشه در ایران بسته شود! این دامی است که جبههی نفاق پهن کرده و طبیعی است که نباید گرفتار این دام شد!
با این وصف، هیچ چارهای جز حرکت در مسیر «بازگشت به اسلام» و تلاش برای درک و اجرای «هندسه عدالت» نیست؛ عدالتی که حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی در وصف آن میفرماید: «دنیای شما جز با عدالت اصلاح نمیشود و آخرت شما جز با عدالت سامان نمیپذیرد و عدالت جز با حکومت مهدی امکان نمییابد و حکومت مهدی جز با همیاری شما شکل نمیگیرد، ولی بیشتر شما نمیدانید!»