سربازان زمینه ساز ظهور امام مهدی (َع)

سربازان زمینه ساز ظهور امام مهدی (َع)

* کلید ظهور امام مهدی (َع) بازگشت به اسلام کامل و خالص است *
سربازان زمینه ساز ظهور امام مهدی (َع)

سربازان زمینه ساز ظهور امام مهدی (َع)

* کلید ظهور امام مهدی (َع) بازگشت به اسلام کامل و خالص است *

چه کسانی کتاب بازگشت به اسلام را نمی‌خوانند یا می‌خوانند و از آن بهره نمی‌برند؟

بسم الله الرحمن الرحیم

چه بخواهیم و چه نخواهیم امروز کتاب «بازگشت به اسلام» اثر علامه منصور هاشمی خراسانی و مکتب بازگشت به اسلام خالص و کامل به یک واقعیت علمی و فرهنگی در جهان اسلام تبدیل شده است. واقعیتی که اگرچه امروز تنها توسط عده‌ای از مسلمانان جدی گرفته شده و پیگیری می‌شود، اما به زودی به یک جنبش عظیم اسلامی تبدیل خواهد شد. جنبشی که در مقابل قرن‌ها جهل و تعصب به پا خواهد خاست و موانع حاکمیت خداوند بر روی زمین را از بین خواهد برد. امروز روزهای آغازین انقلاب جهانی است؛ چرا که انقلاب بزرگ مهدوی در آخر الزمان بر پایه علم و یقین و زدودن ظنیّات و بدعت ها و انحرافات شکل خواهد گرفت. همان تحولی که از شدّت بدیع و تازه بودنش آن را دینی جدید می‌نامند! و البته سرآغاز آن تحول عظیم امروز است. باید خداوند را به پاس این روزهای بزرگ ستایش کرد و بیداری تمامی مسلمانان جهان و بازگشت آنان به سوی اسلام خالص و کامل را از او طلب نمود.

در این میان چیزی که جای تحلیل و بررسی و آسیب شناسی بیشتر دارد سکوت بخش‌هایی از جامعه و خصوصاً علما، اساتید و روشنفکران در برابر این جریان مهم و تاریخ ساز است که باید از منظرهای گوناگون بدان نگریست و آن را تحلیل کرد. شاید بتوان بیشتر افرادی که کتاب را نمی‌خوانند، یا آن را میخوانند اما از آن بهره نمی‌برند را در یکی از گروه‌های زیر جست و جو کرد:

1. گروهی از مردم از انتشار کتاب شریف «بازگشت به اسلام» بی‌خبرند و از آن اطلاعی ندارند. این خلائی است که باید با همت مسلمانان در راستای اطلاع رسانی هرچه بیشتر از این کتاب شریف پر شود، تا حدی که روزی برسد که مسلمانی نباشد که از کتاب «بازگشت به اسلام» بی‌اطلاع باشد و آن را نخوانده و نفهمیده باشد.

2. گروهی از مردم که کتاب را دریافت کرده و خوانده‌اند اما مشکل آن‌ها عدم فهم کامل و صحیح تمام یا بخش‌هایی از آن است، از این رو نسبت به آن بی‌اعتنایی می کنند. روشن است که این مساله راه حل ساده‌ای دارد. تمام مسلمانانی که موفق به دریافت این کتاب از طرق مختلف می‌شوند، می‌توانند با مراجعه به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی به آدرس www.alkhorasani.com و مراجعه به بخش شرح آثار و یا بخش پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ضمن مطالعه شرح‌های این کتاب شریف که به چهار زبان فارسی، عربی، تاجیکی و انگلیسی آماده شده و با حمایت دیگر برادران و خواهران مسلمان از اقصی نقاط عالم قابل توسعه به زبان‌های دیگر است، و نیز مطالعه سوالات مسلمانان درباره کتاب و پاسخ‌های پایگاه به ایشان، هرگونه ابهام خود را برطرف نمایند.

3. گروهی از مردم کسانی هستند که ممکن است کتاب را به هر طریقی دریافت کرده باشند ولی به اهمیت آن پی نبرده باشند و یا به دلیل مشغله‌های روزمره فرصت خواندن کتاب و تمرکز بر روی آن را پیدا نکرده باشند لذا آن را در اولویت های بعدی گذاشته یا اساسا به کناری دور و مهجور نهاده‌اند. متاسفانه روزمرگی‌ها و مشکلات جاری زندگی درد همه گیری است که از توجه به حقیقت باز می دارد. اما به راستی اگر مردم بدانند که راه حل همین مشکلات روزمره‌شان مانند بالا رفتن قیمت اجناس، کرایه خانه، مشکلات تحصیلی و تربیتی فرزندان، مشکلات خانوادگی و مانند آن، در کتاب بازگشت به اسلام نوشته شده است، شاید در همان بحبوحه روزمرگی ها و مشکلات جایی برای خواندن و تامل درباره این کتاب باز کنند و نگاهشان نسبت به آن به کلی تغییر یابد و با کنجکاوی و تیزبینی فراوانی آن را بخوانند!

4. گروهی از مردم کسانی هستند که ممکن است کتاب را بخوانند و به حقایق موجود در آن پی ببرند ولی به دلیل اختناق و فشار حاکم بر فضای سیاسی کشور بترسند و درباره کتاب چیزی نگویند یا اجازه بیان آن را نیابند! چیزی که به این عده باید یادآور شد، ترس از خدا و روز قیامت و ترس از مواخذه الهی است. چراکه محتوای این کتاب چیزی جز اسلام خالص و کامل بر پایه یقینیات یعنی آیات قرآن و سنت متواتر و براهین محکم عقلی نیست و این‌ها مصداق بارز معروف هستند. بنابراین دعوت به سوی آن مصداق بارز امر به معروف و لذا واجب است. بنابراین کسی که از مواخذه حکومت ها بیشتر از مواخذه خداوند می‌ترسد فرد باهوش و عاقلی نیست و اشتباه می‌کند و بی درنگ زیان خواهد کرد و پشیمان خواهد شد.

5. برخی از مردم کسانی هستند که کتاب را درمی‌یابند ولی مطالب داخل آن را به خاطر جدید و نو نمودنش و نیز تفاوت آشکار آن با قرائت های رایج و مشهور موجود، دست کم در برخی موارد، حق‌ نمی‌شمرند و از آن خوششان نمی‌آید! این شیوه نیز شیوه درستی نیست! چراکه هر چیزی جز ذات مقدس خداوند حادث است و از زمانی به بعد ایجاد شده است و این دلیل بر عدم و بطلان آن نمی‌شود! در واقع همان عقاید و اعمال قدیمی که مردم آن‌ها را خوب می‌شمرند و بدان‌ها عادت کرده‌اند، از اول وجود نداشته‌اند و نسبت به عقاید و اعمال پیش از خود جدید به حساب می‌آیند و اگر این شیوه را بپذیریم، واضح است که هیچ حقی باقی نمی‌ماند! روشن است که این عادتی نادرست است و ریشه روانی و ذهنی دارد و باید از بین برود. شیوه صحیح که قرآن کریم آن را ستوده است، توجه به همه سخنان صرف نظر از زمان و مکان و گوینده آن و تبعیت از قول أحسن با تکیه بر عقل به عنوان معیار شناخت و دوری از موانع شناخت است.

6. عده‌ای از مردم نیز که ترجیح می‌دهند نظاره گر باشند و هیچ وقت هیچ نمی‌گویند. اینان به وضع موجود خو کرده‌اند و می‌ترسند دانستن این مکتب و لوازم آن، زندگی جاریشان را بر هم زند! این‌ها کسانی هستند که بهره‌ای در آخرت نخواهند داشت؛ چراکه میان حق و باطل جایی نیست و هر کس به حق نپیوندد به باطل خواهد گروید و این بزدلی و ترس از تغییر و رها شدن از زنجیرهای روزمرگی، تاوانی بس بزرگ خواهد داشت.

7. گروهی دیگر برخی از علما و مشاهیر هستند که خبر کتاب را دریافت می‌کنند ولی چون خود را دانای کل و بی عیب و نقص و بی نیاز از پرسیدن و دانستن می‌دانند، ممکن است به سراغ کتاب نروند یا اینکه کتاب را بخوانند اما غرورشان اجازه ندهد که در برابر حقایق آن سر خم کنند و درباره آن سخنی بگویند. البته این افراد از جهات متعدد در محاسبات خود دچار اشتباه شده اند. چراکه از یک سو پذیرش اشتباه و اعتراف به یک جهل نه تنها مقام یک نفر ولو جلیل المنزله را پایین نمی‌آورد بلکه اتفاقاً بیشتر بالا می‌برد. از سوی دیگر، بزرگ حقیقی کسی است که در پیشگاه خداوند بزرگ باشد نه در پیشگاه مردم و مشهور حقیقی کسی است که در آسمان مشهور باشد نه در زمین! و تنها کسانی نزد خداوند بزرگ و در آسمان مطهر او مشهورند که از او بترسند و اهل تقوا باشند و حق را ببینند و بشنوند و به زبان آورند و از آن تبعیت نمایند و به سوی آن دعوت کنند. ولی متاسفانه عده کمی این حقیقت بزرگ را در می‌یابند. وانگهی بالاخره چه این به اصطلاح بزرگان و مشاهیر بخواهند و چه نخواهند، حق راه خود را طی می‌کند و به سر منزل مقصود می‌رسد و در آن روز چیزی جز رسوایی برای این گروه باقی نمی‌ماند! لذا عقل حکم می‌کند که امروز، فکر فردا را بکنند و امروز پا بر غرور خود بگذارند تا فردا پا بر همه چیزشان گذاشته نشود!

8. عده‌ای نیز با پیش ذهنیت‌های خود به کتاب می‌نگرند. هنوز آن را ندیده و نخوانده‌اند تکذیب می‌کنند و باطل می‌شمرند و برچسب های متعددی بر آن می‌زنند. اینان کسانی هستند که از قبل تصمیم خود را گرفته‌اند و اگر کتاب را می‌خوانند، نه برای فهمیدن و رشد و هدایت بلکه برای عیب جویی و انکار و بهانه تراشی و استهزاء می‌خوانند و به دنبال حکمت و هدایت نیستند. این عده تنها در آن روز حسرت که چشم ها از حدقه بیرون می‌زند، خواهند فهمید که چه زود تصمیم گرفتند و فریب شیطان را خوردند و معرکه را باختند.

9. گروهی نیز آن قدر متعصب‌اند که به محض دیدن کوچکترین تفاوتی در کتاب با چیزها و کسانی که آن‌ها را قبول دارند، بدون کوچکترین تأملی اختیار از دست می‌دهند و زبان به هتاکی و فحاشی و توهین و تهمت می‌گشایند. این گروه نیز تنها روزی حق را می‌فهمند که به همراه محبوب‌ها و معبودهایشان یک جا وارد آتش دوزخ شوند. آتشی که تعصب کورکورانه و حمیّت جاهلی‌شان آن را بر افروخته است. آن روز، روز حسرتی عظیم است و از آن روز باید به خداوند پناه برد.

10. برخی نیز آن قدر مقلّدند که بی اجازه مرجع تقلید و مقتدایشان حتی آب نمی‌خورند، چه رسد به خواندن و درک و التزام به کتاب گرانسنگی چون «بازگشت به اسلام»! اینان نیز به مجرد مواجه شدن با این کتاب چشم می‌بندند و هر آن چه مرجع تقلید و مقتدایشان گفت همان می‌کنند. اینان نیز در روزی سخت که مرجع تقلید و مقتدایشان از آن‌ها دستگیری نخواهند کرد با حسرتی بزرگ رو به رو خواهند شد.

11. عده ای نیز این کتاب شریف را می‌خوانند و به معارف آن پی می‌برند، اما در غوغای فتنه و آشوب و حاشیه سازی و هوچی گری و تبلیغات مسموم دشمنان خدا فریفته می‌شوند و بدبین می‌گردند و دلشان تیره می‌شود و به جای متن به حاشیه می‌پردازند و در نهایت از حق دور می‌شوند. البته تردیدی نیست که این گناه بزرگ، نخست بر گردن آن فتنه گرانی است که از راه خدا باز می‌دارند و عذابی دردناک در انتظار آن‌هاست. این هوچی گران با وجود باز بودن دروازه نقد علمی و منطقی، از آن جا که هیچ برهان و منطقی ندارند دست به آلوده کردن فضا می‌زنند. اما به هر حال مخاطبان این کتاب شریف باید بدانند که حرکت حقّ تمام انبیاء و اولیاء در طول تاریخ نیز با سم پاشی و توهین و تهمت و فتنه‌گری مستبدان و مستکبران و زورگویان همراه بوده است و دشمنان خدا همواره با بدترین شیوه فضا را آلوده می‌ساختند و مردم را از راه خدا باز می‌داشتند. لذا اتفاق جدیدی نیفتاده است و مخاطبان این کتاب شریف باید با آزادگی و انصاف به دلایل و براهین آن نظر کنند و فارغ از احساسات زودگذر و هیجانات کاذب، حق را بیابند و به مقتضایش عمل نمایند ان شاءلله.

در واقع شاید با تکیه بر معرفت ناب «معیار و موانع شناخت» که حضرت علامه در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» تبیین کرده‌اند، بتوان گفت که هرگاه کسی به معیار شناخت پایبند و از موانع شناخت دور باشد به اذن خداوند به حقیقت دست می‌یابد و به توفیق الهی به عمل به مقتضای آن نیز موفق خواهد شد. اما نکته اینجاست که کتاب بازگشت به اسلام نقطه آغاز است. کتاب با شناخت شناسی شروع می‌شود و سپس طریق صحیح شناخت را به ما یاد می‌دهد و بعد نیز ما را رها نمی‌کند بلکه با همان طریقی که یادمان داد حقیقت اسلام و اسلام حقیقی را به ما نشان می‌دهد. شاید بتوان گفت که این کتاب شریف، علمی تفصیلی را در اختیار مخاطب خود قرار می دهد که این علم (یقین)، مقدمه عمل است. ولی مهم آن است که این علم تفصیلی، علمی اجمالی را در مقدمه خود دارد و آن علم به جهل خود است. یعنی کسی که احتمال بدهد چیزهایی را نمی‌داند و ممکن است در اشتباه باشد و احتمال بدهد کسانی که دوستشان داشته و بدان‌ها احترام می‌گذاشته و از آن‌ها تبعیت می‌کرده در اشتباه بوده باشند، چنین کسی کتاب را می‌یابد و به گوشه‌ای می‌رود و با صرف همین احتمالات و با انصاف و بدون سوء ظنّ آن را می‌خواند و به خواست خداوند هدایت می‌شود. شاید بتوان مثالی را در تبیین این موضوع زد که البته مثالی قرآنی است. یک پزشک می‌تواند یک بیمار را به اذن خداوند مداوا کند و شفا بخشد اما یک مرده را نمی‌تواند! حضرت علامه نیز کسانی را می‌توانند با این کتاب شریف به اذن خداوند هدایت نمایند که بیمار اما زنده باشند. کسی که دلش در مرداب جهل مرکّب و ترس از غیر خدا و تعصبات جاهلی و تکبّر و تقلید کورکوارنه مرده باشد را با هیچ حکمتی نمی‌توان به راه آورد! چنانکه می‌فرماید«و ما أنت بمسمع من فی القبور» بنابراین باید از این عیوبی که دل را می‌میراند و قلب را مریض می‌کند برای خود و مردم به خداوند پناه ببریم و از او طلب هدایت و رشد کنیم، باشد که به رحم او دل‌های مردم نرم گردد و به سوی خلیفه‌اش بر روی زمین بازگردند و اسلام خالص و کامل و عدالت جهانی را بر روی زمین برپا دارند و این همان معرفتی است که عالم جلیل القدر حضرت منصور هاشمی خراسانی حفظه الله در کتاب خویش تبیین فرموده و به سوی آن فرا می‌خوانند. و الحمد لله رب العالمین


منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی
https://www.alkhorasani.com/fa/moshahede-maghaleh/3186/#Edameye-matlab

مروری بر کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته منصور هاشمی خراسانی


بسم الله الرحمن الرحیم

در روز‌های اخیر کتابی نواندیشانه و چالش برانگیز در حوزه اسلام‌شناسی با عنوان «بازگشت به اسلام» نوشته «منصور هاشمی خراسانی» در میان فرهیختگان کشور اعمّ از حوزویان و دانشگاهیان منتشر گردیده و واکنش‌های مختلفی را به دنبال داشته است. محتوای این کتاب که با شیوه‌ای علمی و استدلالی و با تکیه بر یقینیات اسلامی و مسلّمات همه مسلمانان از مذاهب گوناگون نوشته شده، نقد قرائت رسمی و رایج از اسلام و ارائه قرائتی متفاوت و فرامذهبی از آن با عنوان اسلام خالص و کامل است.

نویسنده در این کتاب، نخست به تبیین معیار شناخت می‌پردازد و ضرورت، وحدت و بداهت را سه مشخّصه آن می‌شمارد و پس از بررسی‌های بسیار، عقل را مصداق آن می‌داند و تأکید می‌کند که همه شناخت‌ها ناگزیر باید به عقل منتهی شوند. البته او عقل را متفاوت با فلسفه می‌شناسد و معتقد است که معیار شناخت، عقل عقلایی است نه عقل فلسفی. به علاوه او نزاع هزار ساله درباره مبنای حسن و قبح یا خوبی و بدی میان اشاعره و عدلیه را نزاعی لفظی ناشی از بی‌توجهی آنان به تکوینی بودن و تشریعی بودن امر و نهی خداوند می‌شمارد و معتقد است که عقل و شرع هر دو از افعال خداوندند و میان افعال خداوند وحدتی جوهری وجود دارد و مغایرت و منافاتی نیست.

پس از آن او به تبیین موانع شناخت می‌پردازد و جهل، تقلید، اهواء نفسانی، دنیاگرایی، تعصّب، تکبّر و خرافه‌گرایی را از مهم‌ترین مصادیق آن ذکر می‌کند و در ذیل آن‌ها به آسیب‌شناسی تاریخی عقاید و اعمال مسلمانان و نقد مبانی فکری آنان از بعد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون می‌پردازد و بدعت‌ها و انحرافات رایج و مصائب و معضلات جهان اسلام را تشریح و ریشه‌یابی می‌کند.

او در بخشی از کتاب خود، عدم شناخت صحیح و کامل مسلمانان از اسلام را مهم‌ترین عامل اختلاف و انحراف آنان می‌داند و اسباب و خاستگاه‌های مختلفی را برای آن ذکر می‌کند؛ هم چنان که عدم شناخت صحیح و کامل آنان از یکدیگر و از دشمنانشان را عواملی دیگر برای آن می‌داند.

از موضوعات مهمّی که در این کتاب به چالش کشیده شده، تقلید است. نویسنده تقلید از گذشتگان و تقلید از حاکمان ظالم به معنای پیروی از آن‌ها را از اسباب انحطاط فرهنگ اسلامی می‌شمارد و قیام مسلمانان بر ضدّ حکومت‌های مستبد و وابسته اگرچه متظاهر به اسلام باشند را مشروع می‌داند؛ هم چنان که تقلید از کافران به معنای تبعیّت از اندیشه‌ها و الگو‌های غیر اسلامی را نه تنها باعث پیشرفت مادّی و دنیوی مسلمانان نمی‌شمارد، بلکه باعث سقوط فرهنگ و تمدن آنان می‌داند. به علاوه او تقلید از اکثریت مردم را نیز نادرست می‌انگارد و پس از ردّ اعتبار اجماع و شهرت به مثابه دلایلی شرعی با توجه به ظنّی بودن آن‌ها، انتقاداتی را از لحاظ نظری بر دموکراسی وارد می‌کند و آن را خصوصاً در جوامعی که اکثریت مردم از رشد عقلی کافی برخوردار نیستند، ناکارآمد می‌شمارد.

او هم چنین تقلید از عالمان را به این دلیل که مفید ظنّ است و ظنّ در اسلام حجّیت ندارد، رد می‌کند و آن را یکی از عوامل اختلاف مسلمانان از دیرباز تاکنون می‌شمارد. سپس اجتهاد به معنای مصطلح که استنباط حکم از ادله ظنّی است را نیز با توجه به عدم اعتبار ادله ظنّی در اسلام صحیح نمی‌داند و یافتن راهکاری دیگر برای دست یافتن به یقین را ضروری می‌شماردروشن است که این دیدگاه‌ نوگرایانه و متفاوت نویسنده، هرچند می‌تواند پیامدها و واکنش‌های سیاسی فراوانی را در برخی کشورها به دنبال داشته باشد، در چهارچوبی علمی و استدلالی مطرح شده و فاقد جهت‌گیری سیاسی است.

در ادامه نویسنده به نقد نظریه ولایت مطلقه فقیه از لحاظ مبنایی می‌پردازد و آن را غلوّی درباره عالمان می‌شمارد و امکان آن را از حیث عقلی منتفی می‌داند؛ چراکه به باور نویسنده اطاعت بی‌‌قید و شرط از کسی که ممکن است خواسته یا ناخواسته به غیر حق فرمان دهد بر خلاف حکم عقل و شرع است. هم چنین به عنوان پیامدهای باور به ولایت مطلقه فقیه، اطاعت بی چون و چرا از غیرمعصوم و واگذاردن اختیارات معصوم به او را عادتاً منشأ فتنه‌های گوناگون و مفاسد بزرگی چون استبداد سیاسی می‌داند و این را دلیلی دیگر بر لزوم اجتناب از این باور می‌شمارد. روشن است که این دیدگاه انتقادی نویسنده نیز هرچند واکنش‌های سیاسی و امنیتی شدیدی را در برخی کشورهای اهل تشیّع به همراه داشته، دیدگاهی کاملاً علمی و از سنخ دیدگاه عالمان بزرگ و مشهور آن‌ها مانند شیخ انصاری، آخوند خراسانی و ابو القاسم خویی است و به هیچ وجه جهت‌گیری سیاسی و ضدّ امنیتی ندارد.

نویسنده در ادامه خرافه‌گرایی را عاملی تأثیرگذار بر روی عقاید و اعمال مسلمانان می‌شمارد و از برخی اهل تصوّف به خاطر ترویج آن انتقاد می‌کند و نقش آنان را در گسترش عقل‌ستیزی و دین‌ورزی ذوقی و شاعرانه میان مسلمانان برجسته می‌داند. او هم چنین بسیاری از شاعران را به سبب سرودن اشعاری زیبا اما نادرست و مخالف با آموزه‌های پیامبران نکوهش می‌کند و آنان را مانند ساحران از رقیبان و دشمنان پیامبران می‌شمارد که با «زخرف القول» و «لهو الحدیث» مردمان را از راه خداوند باز می‌دارند.

موضوع بنیادین و مهمّ دیگری که منصور هاشمی خراسانی در کتاب متفاوت و چالش برانگیز «بازگشت به اسلام» به آن پرداخته، موضوع حکومت اسلامی است. از نگاه او حکومت بر مردم تنها برای خداوند است و کسی جز او حقّ حاکمیت بر آن‌ها را ندارد و او حاکمیت خود بر آن‌ها را از طریق گرفتن یک نایب یا به اصطلاح «خلیفه» إعمال می‌کند. با این وصف، مبنای شکل‌گیری حکومت اسلامی و مشروعیت سیاسی آن، اذن خاصّ و قطعی خداوند است که برای هیچ یک از حاکمان کنونی در جهان اسلام وجود ندارد و از این رو، حکومت هیچ یک از آنان در حال حاضر حکومت اسلامی شمرده نمی‌شود. او نیاز حکومت اسلامی به انتصاب خاصّ و قطعی حاکم از جانب خداوند را از مسائل واضح و ضروری در اسلام و سایر ادیان ابراهیمی می‌شمارد و معتقد است که مناقشه و بحث درباره آن معنا ندارد. البته نویسنده برخلاف همه عالمان مسلمان از همه مذاهب اسلامی، دسترسی مردم به چنین حاکمی را ممکن می‌داند و معتقد است که علت عدم دسترسی آن‌ها به چنین حاکمی، بر خلاف تصور آن‌ها حکمت خداوند نیست، بلکه تقصیر آن‌ها در تأمین شرایط لازم برای دسترسی به اوست و هرگاه آن‌ها این شرایط را در فرایندی کاملاً عادی و متعارف تأمین کنند، دسترسی به او برای آن‌ها تحقق می‌یابد. با این وصف، عدم دسترسی آن‌ها به او عذری برای اختیار حاکمی جز او شمرده نمی‌شود؛ چراکه از یک سو با توجه به امکان دسترسی آن‌ها به حاکم منصوب از جانب خداوند، ضرورتی برای اختیار حاکمی دیگر وجود ندارد و از سوی دیگر عدم دسترسی آن‌ها به این حاکم، ناشی از تقصیر خود آن‌هاست و از این رو، نمی‌تواند عذری برای اختیار حاکمی دیگر توسط آن‌ها شمرده شود، اگرچه به حسب ظاهر چاره‌ای از این کار نداشته باشند. به این ترتیب، حکومت اسلامی تنها با حاکمیت خلیفه خداوند در زمین امکان می‌یابد و حاکمیت خلیفه خداوند در زمین نیز تنها با اراده و اختیار مردم ممکن است.

خراسانی در جای دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اقامه اسلام را تنها به صورت خالص و کامل مفید و کارآمد می‌شمارد و معتقد است که اقامه بخشی از آن به تنهایی یا در کنار چیزی خارج از آن، نه تنها مفید و کارآمد نیست، بلکه می‌تواند زیانبار و خطرناک باشد و این بر خلاف تصور بیشتر مسلمانان است که می‌پندارند اقامه بخشی از اسلام نیز مطلوب و مؤثر است. او اسلام را به دستگاهی واحد با اجزائی به هم پیوسته تشبیه می‌کند که اگر یک جزء آن کار نکند سایر اجزاء آن نیز کارایی خود را از دست می‌دهند و کلّ دستگاه از کار می‌افتد. بنابراین مسلمانان چاره‌ای جز اقامه کلّ اسلام به صورت خالص ندارند و این کاری است که تنها با تعلیم خلیفه خداوند در زمین ممکن است.

یکی دیگر از موضوعات بنیادین و چالش برانگیز در این کتاب آن است که نویسنده، اجرای حدود و مجازات‌های اسلامی را مشروط به اجرای کلّ احکام عمومی و سیاسی اسلام می‌داند و معتقد است که تشریع این حدود و مجازات‌ها با نظر به حاکمیت خلیفه خداوند در زمین انجام شده و متناسب با زمان و مکانی است که همه احکام اسلام به مثابه عواملی بازدارنده اجرا می‌شود. بنابراین، اجرای این حدود و مجازات‌ها در زمان و مکانی دیگر، عادلانه و متناسب نیست؛ خصوصاً با توجه به این که از نگاه نویسنده، احکام اسلام به یکدیگر وابسته و پیوسته‌اند و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند. روشن است که این دیدگاه نیز هرچند چالش عظیمی در علم حقوق و مبنای اجرای قوانین کیفری برمی‌انگیزد، دیدگاهی کاملاً علمی است و از مبانی فکری خاصّ نویسنده نشأت می‌گیرد.

منصور هاشمی در بخش دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام»، اختلاف مسلمانان، حاکمیت غیر خداوند، آمیزش با ملل و فرهنگ‌های غیر اسلامی، پیدایش مذاهب و رقابت آن‌ها با یکدیگر، انحطاط اخلاقی و ممانعت دشمنان را از مهم‌ترین موانع اقامه اسلام خالص و کامل بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون می‌داند و درباره هر یک به تفصیل و با نگاهی تاریخی، آسیب‌شناسانه و فرامذهبی سخن می‌گوید.

او هم‌چنین حدیث‌گرایی را یکی از موانع شناخت اسلام خالص و کامل و اقامه آن توسط مسلمانان می‌شمارد؛ چراکه به نظر او حدیث به معنای خبری ظنّی از سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با توجه به معتبر نبودن ظنّ در اسلام، اعتباری ندارد و استناد به آن برای استنباط عقیده یا حکم کافی نیست. او معتقد است که استثنا کردن ظنّ ناشی از حدیث از سایر ظنون، دلیلی ندارد؛ چراکه معتبر نبودن ظن، از احکام عقلی است و احکام عقلی استثنا نمی‌پذیرند. از این رو، تنها حدیث متواتر که راویان آن فراوان باشند و باعث یقین شود معتبر است و این در حالی است که چنین حدیثی بسیار اندک است و به اندازه کافی در دسترس نیست. با این حال، از نگاه نویسنده راه حلّ این معضل، رجوع به حدیث غیر متواتر نیست، بلکه رجوع به خلیفه خداوند در زمین است و اگر رجوع به او در زمان حاضر امکان ندارد، به خاطر تقصیر مردم در تأمین مقدمات آن است و از این رو، عذری برای آن‌ها جهت رجوع به حدیث غیر متواتر نیست. هاشمی خراسانی معتقد است که مردم با تقصیر خود در تأمین مقدمات لازم برای دسترسی به خلیفه خداوند در زمین، خود را بی‌چاره ساخته‌اند و این بی‌چارگی آن‌ها از جانب خداوند نیست تا با لطف او منافات داشته باشد. با این حال، او معتقد است که امکان خروج از این بی‌چارگی برای آن‌ها وجود دارد؛ چراکه دسترسی آن‌ها به خلیفه خداوند در زمین، هرگاه امنیّت او توسط آن‌ها تضمین شود، ممکن است؛ هم چنان که حاکمیت او بر آن‌ها هرگاه طلب، اعانت و اطاعت او توسط آن‌ها تضمین شود، امکان دارد.

منصور در بخش دیگری از کتاب خود، اسلام را به معنای تسلیم بودن در برابر خداوند می‌داند که در تصدیق آخرین پیامبر او تجلّی می‌یابد و معتقد است که پیروان هر پیامبر تا قبل از پیامبر بعدی مسلمان شمرده می‌شوند و بعد از پیامبر بعدی هرگاه او را تصدیق کنند بر اسلام خود باقی می‌مانند و هرگاه او را تکذیب کنند از اسلام خود مرتدّ می‌شوند. نویسنده در این بخش از کتاب خود، پس از معرفی آخرین پیامبر خداوند و اثبات پیامبری او، جایگاه قرآن و سنّت را تبیین می‌کند و به نکات بسیار مهم و بنیادینی در این باره توجه می‌دهد. یکی از این نکات عدم امکان نسخ، تخصیص و تعمیم قرآن با سنّت است؛ با توجه به این که شأن سنّت تنها تبیین قرآن است و نمی‌تواند به هیچ وجه با آن تعارضی داشته باشد؛ هم چنان که در غالب موارد ظنّی است و توانایی تعارض با قرآن که یقینی است را ندارد؛ بلکه در موارد متواتر نیز به اندازه قرآن متواتر نیست و از این رو، در عرض آن قرار نمی‌گیرد.

نویسنده در بخش دیگری از کتاب «بازگشت به اسلام» سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را برای همیشه معتبر و قابل پیروی می‌داند، ولی معتقد است که دسترسی یقینی به آن عمدتاً برای اهل زمان آن حضرت ممکن است و برای آیندگان ممکن نیست. از این رو، آیندگان به مرجع دیگری برای یقین به سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیازمندند و آن مرجع، خلیفه خداوند در زمین است که نایب پیامبر در تطبیق احکام خداوند شمرده می‌شود و علی‌القاعده مانند قرآن همیشه در دسترس مردم است. نویسنده پس از بررسی نصوص قطعی اسلامی شامل آیات قرآن و احادیث متواتر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با شیوه‌ای بدیع و قانع کننده برای عموم مسلمانان و برکنار از هرگونه جهت‌گیری مذهبی اثبات می‌کند که خلفای پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دوازده تن از اهل بیت او هستند که سه نفر آغازین آن‌ها علی، حسن و حسین هستند و آخرین آن‌ها مهدی است. او سپس به بررسی جایگاه مهدی و نقش او در تحقق آرمان اسلام که عدالت جهانی است می‌پردازد و در این باره ظرائف و دقائقی را مطرح می‌کند که کاملاً بدیع و بی‌سابقه است. به عنوان نمونه، او بر خلاف دیگران که پیدایش و ظهور مهدی را بسته به اراده و اقدام ابتدایی خداوند و تابع حکمت و مصلحت او می‌پندارند، آن را بسته به اراده و اقدام ابتدایی مردم و تابع اختیار و آمادگی آن‌ها می‌داند و با صراحت و قاطعیت عجیبی معتقد است که دسترسی آن‌ها به مهدی ممکن است و با این وصف، آن‌ها باید تنها به حفاظت، اعانت و اطاعت از او بیندیشند و نباید خود را به حفاظت، اعانت و اطاعت از غیر او در هر لوایی که باشد سرگرم سازند.

هاشمی در ادامه کتاب خود، به تبیین مهم‌ترین اصل اسلام یعنی توحید می‌پردازد و آن را به سه قسم توحید در تکوین، تشریع و تحکیم یا حاکمیت تقسیم می‌کند و هر یک را به تفصیل توضیح می‌دهد. سپس به معرفی سایر اصول عقاید و مبانی احکام اسلام می‌پردازد و هر یک را با منهجی متفاوت و خاص، بازتعریف می‌کند و به عنوان نمونه، ابواب جدیدی را درباره زکات، حج و جهاد به روی اهل فقه می‌گشاید که از هر یک ابواب دیگری گشوده می‌شود.

به این ترتیب او با استناد به اقتضائات روشن عقلی و استشهاد به نصوص قطعی شرعی که چیزی جز آیات قرآن و احادیث متواتر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیست، عقاید و احکام اسلام را بازتعریف می‌کند و قرائت جدید و کاملاً متفاوتی را از آن ارائه می‌دهد که می‌تواند یک مکتب و ایدئولوژی اسلامی شمرده شود و انقلابی را در نگرش و رویکرد مسلمانان جهان به وجود آورد و زمینه‌ساز وحدت و همگرایی آنان در آینده نزدیک و تحولاتی عظیم و بنیادین در ساختارهای سیاسی و فرهنگی آنان باشد.

ما مطالعه این کتاب متفاوت و تأثیر‌گذار را به همه مسلمانان جهان خصوصاً اهل علم توصیه می‌کنیم و از مسؤولان کشورهای اسلامی توقع داریم که با رعایت آزادی اندیشه و بیان و التزام عملی به اخلاق اسلامی، بردباری و سعه صدر لازم در مواجهه با آن را نشان دهند و از برخوردهای شتابزده و غیر منطقی با اندیشه و اندیشه‌وران بپرهیزند.


منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی
https://www.alkhorasani.com/fa/moshahede-maghaleh/2956/#Edameye-matlab

درباره منصور هاشمی خراسانی

«اُدْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» (نحل/ 125) 

«با حکمت و موعظه‌ی نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به گونه‌ای که بهتر است مجادله نما»

#پاسخ_به_شبهات

موضوع شبهه: ابهاماتی درباره منصور هاشمی خراسانی

متن شبهه:

هیچ تصویر یا بیوگرافی از منصور هاشمی خراسانی در اینترنت موجود نیست. ممکن است نام این نویسنده، نامی مستعار باشد. الفاظ رایج حوزوی مانند «آیت الله» و «حجت الاسلام» برای او به کار نرفته و لذا احتمالاً تحصیلات حوزوی نداشته یا غیر معمّم است.
او در ص125 کتاب «بازگشت به اسلام» خود را مسلمانی حق‌گرا و پیرو حضرت ابراهیم و فارغ از تشیّع و تسنّن معرّفی می‌کند.
نام «منصور» از صفات حضرت مهدی است. ظاهراً نویسنده خود را همان سید خراسانی می‌داند؛ چنانکه در اواخر کتابش می‌نویسد: «…شنیدم که ندایی به باطل در غرب بلند شده است، پس خواستم که ندایی به حق در شرق بلند شود… چرا که حکومت تنها برای خداوند است و آن را به هرکس از بندگانش که خواهد، می سپارد و او کسی جز مهدی فاطمی را نخواسته…» همچنین در سایتش از پرچم‌های سیاه و شعار البیعة لله استفاده شده که شعار حضرت مهدی به هنگام ظهور است.

پاسخ به شبهه:

طبق فرموده پایگاه اطّلاع رسانی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی «اینترنت، لوح محفوظ خداوند نیست تا وجود بیوگرافی و عکس همه‌ی بندگان خداوند در آن ضروری باشد، بل شبکه‌ای ساخته‌ی دست کافران و ظالمان برای تبلیغ فرهنگ خود و نشر آن در جهان است و از این رو، بیوگرافی و عکس آنان و دوستانشان در آن فراوان است، ولی بیوگرافی و عکس بسیاری از بندگان صالح خداوند در آن یافت نمی‌شود! آری، متأسفانه شما تحت تأثیر إلقائات جاهلان و افراد مغرض و بیمار هستید وگرنه می‌دانید که اتّفاقاً صالح‌ترین بندگان خداوند کسانی هستند که گمنامند و از شهرت می‌گریزند...»از این گذشته، آنچه در نظر عاقل اهمیت دارد «عکس» یا «بیوگرافی» نیست؛ چراکه در نگاه او حق با رجال شناخته نمی‌شود، بلکه آنچه اهمیت دارد حقّانیت یا عدم حقّانیت گفتمان علامه است که با قرار دادن آن در میزان عقل و شرع دانسته می‌شود. همچنانکه مستعار بودن نام ایشان، صرفاً یک احتمال است و دفتر ایشان «مایل به مجادله درباره‌ی حروف و الفاظ که -در هر صورت وضعی و اعتباری هستند- نیست و به دلایل امنیّتی و به دلیل آنکه موضوعیّتی برای نام این بزرگوار نمی‌شناسد، اصراری برای اثبات مستعار بودن یا نبودن آن ندارد.» الفاظ رایج حوزوی نیز، الفاظی غلوآمیز و نوپیدا هستند و اتّفاقاً عدم استفاده آن‌ها برای ایشان نکته مثبتی است اما لزوماً عدم تحصیلات حوزوی از آن دانسته نمی‌شود.
ظاهراً نقدکننده محترم، قرآن نمی‌خواند و با اوّلیات اسلام بیگانه است؛ چراکه خداوند در قرآن به پیروی از دین حنیف امر کرده و از مردم خواسته است که مسلمانانی حنیف (حق‌گرا) باشند و ابراهیم علیه السلام را به عنوان یک الگو معرّفی کرده است؛ همچنانکه می‌فرماید: «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَٰکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (آل عمران/ 67) یعنی «ابرهیم یهودی یا نصرانی نبود، بلکه مسلمانی حق گرا بود و از مشرکان نبود» یا می‌فرماید: «وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۗ » (نساء/ 125) یعنی «دین چه کسی بهتر است از دین کسی که خود را تسلیم خداوند کند و نیکوکار باشد و از آیین ابراهیم پیروی نماید که حنیف بود؟» به علاوه، قرآن کریم مذاهب به معنای مصطلح را به رسمیت نمی‌شناسد.
نقدکننده ظاهراً چیزی از روایات آخر الزمانی هم نمی‌داند؛ زیرا با اندکی تحقیق در روایات آشکار می‌شود که «منصور» در روایات اسلامی، شخصیتی عظیم الشأن است که برای حکومت آل محمّد زمینه سازی می‌کند. (نگاه کنید به: سنن أبی داود، ج2، ص311؛ ابن حیّون، شرح الأخبار، ج3، ص359) اما مطلبی که از کتاب شریف «بازگشت به اسلام» نقل شد، هیچ ارتباطی به ادّعای موعود بودن ندارد، بلکه از قضا گواه آشکاری است بر اینکه حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی به سوی خود دعوت نمی‌کند، بلکه دعوت کننده به سوی حاکمیّت آل محمّد است و همین دعوت که در مشرق بر پا شده، تقابلی آشکار با مفسدانی در غرب جهان اسلام شمرده می‌شود که به سوی خلافت غیر مهدی فرا می‌خوانند. همچنانکه استفاده از پرچم‌های سیاه سنّت رسول الله، نمادی برای سوگواری در مصیبت فقدان مهدی و نیز تقابلی آشکار با گروه ظالم و مفسد داعش است. «البیعة لله» نیز شعار محوری و پیام اصلی گفتمان حضرت علامه در دعوت به سوی حاکمیت الله است که در حاکمیّت خلیفه‌اش مهدی تجلّی می‌یابد.

حکومت اسلامی و دلایل غیبت امام مهدی


موضوع بنیادین و مهمّ دیگری که منصور هاشمی خراسانی در کتاب متفاوت و چالش برانگیز خود ،«بازگشت به اسلام»، به آن پرداخته، موضوع حکومت اسلامی است. از نگاه او حکومت بر مردم تنها برای خداوند است و کسی جز او حقّ حاکمیت بر آن‌ها را ندارد و او حاکمیت خود بر آن‌ها را از طریق گرفتن یک نایب یا به اصطلاح «خلیفه» اعمال می‌کند. با این وصف، مبنای شکل‌گیری حکومت اسلامی و مشروعیت سیاسی آن، اذن خاصّ و قطعی خداوند است که برای هیچ یک از حاکمان کنونی در جهان اسلام وجود ندارد و از این رو، حکومت هیچکدام از آنان در حال حاضر حکومت اسلامی شمرده نمی‌شود. او نیاز حکومت اسلامی به انتصاب خاصّ و قطعی حاکم از جانب خداوند را از مسائل واضح و ضروری در دین اسلام و سایر ادیان ابراهیمی می‌شمارد و معتقد است که مناقشه و بحث درباره آن معنا ندارد. البته نویسنده برخلاف همه عالمان مسلمان از همه مذاهب ا…


https://www.alkhorasani.com/fa/moshahede-maghaleh/3600/